چند سالی است جوانانی از سراسر کشور در قالب اردوهای جهادی به مناطق کم برخوردار هجرت میکنند تا لکه محرومیت را از چهره مام میهن بزدایند. این حرکتها که افت و خیزهایی را در سالهای گوناگون تجربه کرده اینک به بلوغی در خور توجه رسیده است که میتوان در کنار سایر فعالیتهای خیرخواهانه به ارزیابی آن نشست. گفت وشنود زیر با «محمدحسین برکوک» مسئول گروه جهادی «السابقون» است که چند سالی است همراه گروهش در سیستان و بلوچستان فعالیت میکند.
گروه جهادی السابقون چگونه شکل گرفت و از کجا فعالیت خود را شروع کرد؟
این گروه از سال ۸۸ شکل گرفت. مجموعه ما این طوری شکل نگرفت که بچهها از یک دانشگاه باشند، از دانشگاههای مختلف شهر تهران در رشتههای مختلف بودند که دور هم جمع شدند. در ابتدا هم پایگاه دانشجویی نداشتیم، اما بعدها در دانشگاه امیرکبیر و تهران پایگاهی تشکیل دادیم. روز اولی که گروه را شکل دادیم، قصد کردیم در مناطق محروم درس بدهیم. خودمان در دوران دانش آموزی و دانشجویی کارهای جهادی کرده بودیم، همین جهادیهای مرسومی که میروند پروژههای عمرانی اجرا میکنند، در کنارش کار فرهنگی در روستاها هم انجام میدهند. بعد به این نتیجه رسیدیم این کار بازدهی ندارد؛ یعنی وقتی شما هزینههای ساخت و اسکان تیمی که مستقر شده را با هزینههای رفت و آمدش جمع میزنید، میبینید همه این هزینهها از پول کارگری که قرار بوده آنجا کار کند بیشتر است. علاوه براین ما به برخی فعالیتهای محرومیتزدایی هم نقد داشتیم.
در ابتدا نوروز ۸۸ اولین اردوی آموزشی را برگزار کردیم و تا سال ۸۹ هیچ کاری نکردیم. دوباره نوروز ۸۹ و بعد نوروز ۹۰ را هم رفتیم. کم کم مدل ذهنی ما داشت شکل میگرفت. از جایی به بعد گفتیم نوروز رفتن فایده ندارد،
این حرکت باید مستمر باشد. از آنجا که دانشجو بودیم و مخاطبانمان دانش آموز بودند، تصمیم گرفتیم دو بار در تابستان، یک بار بین دو ترم و یک بار هم در نوروز اردو برگزار کنیم. بعد به این نتیجه رسیدیم که دانش آموزانمان هم باید یکسان باشند و مخاطب مشخصی داشته باشیم. با مسئولان آموزش و پرورش صحبت کردیم و در یک دسته مدارس مشخص پایگاه زدیم. البته اشتباهاتی هم کردیم و سختیهایی هم کشیدیم. فرض کنید میخواستیم با مسئولان آموزش و پرورش یا فرماندار صحبت کنیم. در آن زمان مسئول مجموعه که من بودم ۲۱ سالم بود و دوست دیگرم ۲۲ ساله، هرجا میرفتیم کسی ما را تحویل نمیگرفت! شخصیتی مجازی ساختیم به نام «حاج آقا موسوی» که مثلا مسئول گروه است، هرجا میرفتیم، سلام حاج آقا موسوی را ابلاغ میکردیم و در ادامه مثلا این موضوع! به هر حال با راهکارهای این گونه راه پیدا کردیم و جلو رفتیم. جاهای مختلفی از کشور را گشتیم، ایلام رفتیم، خراسان جنوبی، کرمان و نهایتا سیستان وبلوچستان؛ اما مقداری که گذشت به این نتیجه رسیدیم تمرکز را حفظ کنیم.
مدل کاری شما «هجرت» بود یا «سکنی»؟
غالب گروههای جهادی یکی از این دو نوع اند. اولش هجرت بودیم؛ ولی بعد متمرکز شدیم روی سیستان و بلوچستان. البته این تمرکزهم جای بحث دارد؛ چون سیستان و بلوچستان ۱۱ درصد مساحت کل کشور است، این طوری نیست که فقط در یک منطقه مستقر بوده باشیم. داخل استان بودیم. زمانی گروهی در منطقه کوچکی مثلا دهستان، یا بخش یا شهرستان خدمت میکنند؛ اما ما قصد کردیم در استانی که ۱۱ درصد مساحت کل کشور را دارد، دسته خاصی از خدمات را در حوزه آموزش وپرورش ارائه دهیم.
به نظر خودتان تفاوت کار جهادی با سایر کارهای خیریهای در چیست؟
کارهای انسان دوستانه در کشور ما زیاد انجام میشود؛ اما کار جهادی شاخصههایی دارد که متفاوتش میکند. من با یک مثال شروع میکنم: زمانی نشستیم فکر کردیم حالا که کار محرومیتزدایی انجام میدهیم، چقدر دوست داریم این محرومیت ریشه کن شود؟ بعد به درون خودمان مراجعه کردیم دیدیم، ناخودآگاه یا حتی خودآگاه، دوست نداریم این محرومیت ریشه کن شود؛ چرا؟ چون آدمی که در کار محرومیتزدایی است، اصلا فلسفه وجودیاش این محرومیت هست. اگر محرومیت تمام شود اصلا حضورش معنیدار نیست! این برمی گردد به اینکه آدم دنبال این است که خودش وسط بازی باشد. حالا چه ربطی به کار جهادی دارد؟ اینکه آدمها از خودشان بگذرند و براساس احساس وظیفه در دورهای مشخص کار کنند و دنبال این نباشند که همیشه خودشان وسط زمین بازی باشند، این یکی از شاخصهای کار جهادی است که آسیب را به صورت موردی برطرف کنند. کارهایی که در خارج انجام میشود، نمیخواهم بگویم همه اش، اما برخی شوی رسانهای است. فرد جایی کمکی میکند، فیلم میگیرد تا جایی نمایش دهد. نمونههای داخلیاش هم هست. بعضی از مؤسسات خیریه وابسته به مجموعههای اقتصادی کشور هم کار خیر انجام میدهند؛ اما از کنار این کار خیر مثلا معافیت اقتصادی دارد.
معافیت مالیاتی به نظر شما بد است؟
نه نمیگویم بد است؛ اما این یک ستاره دارد و اگر روزی این کارمعافیت مالیاتی را پوشش ندهد، آن وقت ممکن است دیگر تکرار نشود. اگر شما دنبال کار اساسی میگردید باید کاری را انجام دهید که دوتا ستاره داشته باشد. یعنی هم به آن منطقه کمک کند، هم در درون آدمها جرقهای را ایجاد کند و آن جرقه شاخصه کار جهادی است. به این معنی که در درون آدمها تغییری اتفاق بیفتد و آن تغییر احساس وظیفه نسبت به هم نوع است.
در بین صحبتهایتان اشاره کردید که به برخی حرکتهای محرومیتزدایی انتقاد دارید.
گاهی برخی از دوستانی که در حرکتهای محرومیتزدایی فعال هستند میگویند هدف ما خودسازی است و ما در این کار خودسازی میکنیم. چون نمیتوانند هدف اصلی را که همان محرومیتزدایی است کارآمد انجام دهند روی این موضوع مانور میدهند تا مثلا حضورشان را توجیه کنند. ما این نقد را داشتیم که این هدف خودسازی نمیتواند هدف اولی باشد. خودسازی در ضمن کار به صورت ناخودآگاه پیش میآید؛ ولی حتما باید کارآمدی داشته باشید تا بعد اگر آن کارآمدی اتفاق افتاد در کنارش خودسازی هم اتفاق بیفتد. در واقع به بهانه خودتان نروید، به بهانه رفع محرومیت بروید. خیلی تندتر بخواهم بگویم، این اصلا «توریسم فقر» است که عدهای میروند مناطق محروم تا در خاطراتشان نقل کنند: «جایی رفتیم که موبایل آنتن نمیدهد!». فردی که در نهایت امکانات هست خوشحال است از اینکه جایی رفته که از امکانات به دور بوده و این برایش جذاب است تا مثلا قدر داشتههایش را بیشتر بداند. دقیقا مشابه اینکه فردی از آمریکا کلی پول میدهد تا برود آفریقا ماجراجویی را تجربه کند. حالا در مدل وطنی برخی آمدهاند رگههایی از معنویت به این کار اضافه کرده اند؛
ولی در باطن همان است. خیلی وقتها هم بازخوردش بین مردم خوب نیست. البته این آسیب فقط به اردوهای جهادی برنمیگردد، خیلی از کارهای محرومیتزدایی دیگر هم این گونه است. مجموعههایی که میروند از چشم دانش آموز فقیر عکس میگیرند، بعد آن عکس را میگذارند داخل مجلاتشان که پول بیشتری جمع کنند.
پس در آن زمان تصمیم گرفتید در استان سیستان و بلوچستان متمرکز شوید و در حیطه آموزش خدمت ارائه دهید.
گروههایی مثل ما یکی از آسیبهایشان این است که وقتی میروند در مناطق محروم، خدمات متفاوت ارائه میکنند و این باعث میشود که سازمانهای محلی، هیچکدام کار را، کار خودشان نمیدانند و بین بخشهای دولتی پاسکاری میکنند. یکی از مشکلات گروههای جهادی در مناطق این است که وقتی به اداره جهاد و کشاورزی مراجعه میکنند میگویند چرا آمدید اینجا، بروید بهزیستی. به بهزیستی مراجعه میکنند میگویند بروید فرمانداری و…؛ چرا؟ چون کار این گروهها را هیچکدام از این سازمانها به تنهایی نمیتوانند برای خودشان روزمه کنند. اگر هم همهشان بخواهند مستند کنند آن وقت مخاطب میگوید این چه کاری است که همه سازمانها روزمه کرده اند؟ پس معلوم است همه دروغ میگویند. ما در آن زمان تصمیم گرفتیم فقط با یک نهاد کار کنیم. با توجه به کاری که انجام میدهیم سراغ آموزش وپرورش رفتیم. البته نوع ورود ما سازمانی نبود، نوعی ورود همدلانه بود که تا لایههای پایینی سازمان هم رسوخ کردیم و همه ما را میشناسند و بیاغراق با ما همکاری میکنند. روزبه روز هم این ارتباط مستحکمتر میشود. مثلا سیستان و بلوچستان سی و دوتا منطقه آموزش و پرورش دارد، از این سی و دوتا منطقه فکر میکنم حدود بیست وهفت تا را ارتباط صمیمانه رفاقتی داریم. خود افراد بومی و معلمها هم به ما محبت دارند. برای مثال مدرسهای امسال هفده تا قبولی رشته پزشکی داشت یا یک نفر رتبه دوم انسانی که دانشگاه فرهنگیان قبول شد و میخواهد معلم بشود این هردو اتفاق در مدرسهای بود که اولین پایگاه ما در سیستان و بلوچستان بود. ما ادعا نداریم که این کارگروه ما بود و این را از زحمات دبیران بومیشان میدانیم؛ اما خودشان به گروه ما محبت دارند و پشت سرگروه ما بارها گفتهاند شروع کارمان در نتیجه حضور این گروه جهادی ست.
در واقع ارتباط مثبتی بین شما و معلمان و دانش آموزان آن مناطق شکل گرفته است.
بله این ارتباط شکل گرفته است. البته اینها تحت تأثیر اشتباهاتی است که قبلا انجام دادیم؛ یعنی نمیخواهم بگویم ما آدمهای علیه السلامی بودیم! مثلا زمانی
کارهایی در مناطق محروم انجام میشود؛ اما در بلندمدت اعتماد به نفس آدمهای آن منطقه از بین میرود یا کرامتی زایل میشود، تلاش کردیم این اتفاق نیفتد. از جایی به بعد گفتیم شما به این توانمندی رسیدید، ما از این به بعد میرویم جای دیگر. برای نمونه در همین انتخاب رشته در سراوان، چند سالی فعال بودیم. امسال به ما گفتند این دانش آموزهایی که شما تربیتشان کردید و الآن هم دانشجو هستند، خودشان میتوانند کار انتخاب رشته را انجام بدهند؛ بنابراین ما دیگر نرفتیم.
بعد از ۹ سال فعالیت و تجربه به نظرتان مهمترین کاری که باید در رفع محرومیت انجام بشود چیست؟ شما با فعالیت آموزشی کار خودتان را شروع کرید کارهای دیگری هم لازم است؟
بله بعد که این پایگاه مستحکمتر شد، کارهای دیگری هم کردیم. در واقع یک سری سیاست و راهبرد داریم. البته اینهایی که میگویم شاید فقط برای سیستان و بلوچستان اعتبار داشته باشد. اگر کمی مرور کنید در نسلهای قبلی ما آموزش و پرورشی بودن، شأن اجتماعی والایی داشت. روزبه روز این شأن اجتماعی افت کرد حداقل در تهران و دوروبر ما. اما اوضاع سیستان و بلوچستان مثل نسل قدیمی ما در تهران است؛ یعنی آموزش و پرورشیها در سیستان و بلوچستان شأن اجتماعی والایی دارند. در سیستان و بلوچستان به این نتیجه رسیدیم که اگر میخواهیم کارهای محرومیتزدایی انجام بدهیم، یکی از بهترین بسترها برای ما شبکه آموزش و پرورش است. شبکه آموزش و پرورش خصوصیتی دارد که گستردهترین شبکه انسانی و تجهیزاتی را در کل کشور دارد. شما وقتی به روستایی میروید، در آن روستا از بین تمام سازمانهای دولتی و حاکمیتی چه میبینید؟ فقط خانه بهداشت و مدرسه. خانه بهداشت یعنی وزارت بهداشت، مدرسه یعنی آموزش و پرورش. در واقع نماینده دولت آنجا معلم است و بستر حضورش هم مدرسه هست. ما متوجه این موضوع شدیم که باید از بستر مدرسه آغاز کنیم. علاوه براین برای انجام کارها به شبکه انسانی احتیاج داشتیم و بهترین شبکه انسانی همین آموزش و پرورشیها بودند. ما با این شبکه رفتیم جلو، سعی کردیم کارهای دیگری هم انجام دهیم؛ مثلا در حوزه اشتغال، یا بهداشت و درمان بستر همه اینها مدرسه است. حتی برای خودمان مشخص کردیم که کمک شخصی نمیکنیم مثلا ارزاق نمیدهیم؛ ولی اگر بخواهیم ارزاق توزیع کنیم در همان مدرسه شبانه روزی استفاده میکنیم. این طور هم خیروبرکتش بیشتر است، هم این روحیه در افراد منطقه ایجاد نمیشود که چشمشان به دست ما باشد.
در حوزه مدرسهسازی هم فعالیتی داشتید؟
بله تابه حال ۷ مدرسه ساختیم؛ اما در داستان مدرسهسازی هم هدفمان مدرسهسازی نیست. ما در مدرسهسازی دنبال این بودیم که اگر مثلا ما یک مدرسه میسازیم، ۵ تا مدرسه از بومیها جوانه بزند. مثلا در سراوان روزی که اولین مدرسه راکلنگ میزدیم، سراوان مجمع خیرین مدرسه ساز نداشت و الآن مجمع خیرین مدرسه ساز دارد که بومی منطقه است و تا الآن ۲۰ تا ۳۰ مدرسه ساخته است.
برای این به قول خودتان جوانه زدن چه کاری دقیق انجام دادید؟
برای گفت وگو با مردم وقت میگذاریم. در واقع متقاعدشان میکنیم که هر تعداد که میتوانند مدرسه بسازند. ضمن اینکه ما افراد محلی را کاملا میشناسیم و مثلا میدانیم کدام افراد متمول هستند. علاوه بر اینها متوجه شدیم افراد بومی از مدارس بومی ساز بیشتر از مدارس خیرساز محافظت میکنند. شما اگر مدارس نوسازی که خیران ساختهاند را ببینید انگار ۱۵ساله ساخته شده اند. افراد بومی خیلی برای این مدرسهها دل نمیسوزانند؛ چون فکر میکنند خیری که آن را ساخته است، بازهم میآید میسازد. به همین دلیل فکر میکنیم خودشان باید بسازند و الان هم مطالبه افراد بومی از ما این نیست که مدرسه بسازیم؛ بلکه مثلا میگویند بیایید با فلان فرد متمول صحبت کنید؛ بلکه متقاعد شود و مدرسه بسازد. شاید خودشان نتوانند آن فرد را قانع کنند؛ اما ما را به عنوان شخصیتی که نفوذ دارد و میتوانند افراد را متقاعد کنند میشناسند.
سؤال قبلیام را طور دیگری میپرسم به نظر شما در حوزه محرومیتزدایی اولویت اقدامات چه باید باشد؟ اولین اقدام مثلا بحث آموزش است یا در حوزههای دیگر؟
بحث این نیست که در آموزش است یا در حوزههای دیگر، نوع رفتار مهم است. حتی اگر قصد دارید خدمات پزشکی بدهید مثلا دندان پر میکنید یا هرکار دیگر، باید ببینید آیا باعث نمیشود که این افراد توجهشان به بهداشت دندان کم شود؟ چون مثلا ممکن است بگویند اینها سالی یک بار میآیند و دندان ما را درست میکنند. من میگویم نوع کار نباید فقط تسکینی باشد، باید علاوه بر درمان و تسکین از جنس پیشگیری و آموزش هم باشد. مشکل این است که رسانه و جامعه ما آن پر کردن دندان برایش مهمتر از آموزش بهداشت دندان است، مدرسهسازی مهمتر از آموزش به دانش آموز است. اما به طور کل در حوزههایی که گفتید به نظرم آموزش و اشتغال خیلی مهم است. این دو وادی را خیلی مهم میدانیم و توان عمدهمان را نیز در این دو موضوع گذاشتهایم.
گروه شما در حیطه اشتغال چه کاری انجام داده است؟
سالی دیدیم که خرمای بلوچستان را از استانهای دیگر میخرند و به اسم خرمای خودشان بستهبندی و صادر میکنند. کارگاهی زدیم، خرما را بستهبندی کردیم و تحت عنوان خرمای بلوچستان در بازار تهران فروختیم. نتیجهاش این شد که همان افرادی که مثلا کیلویی هزار تومان با منت از کشاورز خرما میخریدند، وقتی دیدند ما وارد این بازار شدیم، آنها هم رقمهایشان را افزایش دادند. البته سال دوم ادامه ندادیم؛ ولی خیر و برکتش به مردم رسید.
بیشتر به نظر میرسد اعتماد به نفس دادید به آدمهای آن ناحیه.
بله، اعتماد به نفس دادیم به آدمها و به رقم واقعی محصولاتشان را فروختند. یا کاری که الآن داریم انجام میدهیم در موضوع سوزن دوزی است. احتمالا دیدید خیلی مجموعهها هستند که سوزن دوزی سیستان و بلوچستان را در اینستاگرام میفروشند. چند تولیدکننده محلی که برند دارند را پیدا کردیم، اجناسشان را خریدیم. بعد یکی از خیرانی که با ما همکاری میکرد و در لندن زندگی میکند، قبول کرد گالریای در لندن بزند و این کارها را بفروشد. این گالری ان شاء الله در ۲۰ ژانویه امسال برپا میشود. کار سومی که انجام دادیم در خصوص دام و طیور است. با توجه به شرایط منطقه تولید بلدرچین مناسب است. دستگاههای جوجه کشی در چند روستا گذاشتیم تا به صورت اشتراکی بلدرچین تولید کنند.
یکی از مشکلات استان، موضوع محیط زیست است. آیا در این وادی هم وارد شدهاید؟
بله خیلی برایمان مهم است. مثلا طرحی به نام «مدرسه سبز» راه انداخته بودیم، از جنس طرحهایی بود که با مردم صحبت میکردیم و آنها را درگیر میکردیم. یکی از بدیهای منطقه این است که هیچ درخت و بوتهای در مدارس نیست و دانش آموز هم وقتی از دوران مدرسه هیچ درختی نبیند، این علقه را نسبت به محیط زیست پیدا نمیکند. با رایزنی شهرداری و کمک دانش آموزان و معلمان در مدارس درختکاری کردیم و هرکدام از این درختها را واگذار کردیم به تعداد مشخصی از دانش آموزان.
طرح دیگری راه انداختیم با عنوان «غبارروبی مدارس». در هفته آخر شهریور با همکاری اولیا و معلمان، حتی ادارات دیگر مدارس را غبارروبی کردیم. البته این کار شاید در نگاه اول به محیط زیست ربطی نداشته باشد؛ ولی در ادامه به سمت محیط زیست میرود که دانش آموز به محیط پیرامونش حساس شود و دیگر پلاستیک و زباله را در محیط رها نکند. طرح سومی که داریم روی آن کار میکنیم، این است که مجموعهای گیاه و درخت را با نگاه تجاری بکاریم. مثلا درختی که متناسب با اقلیم باشد، این درخت آب کمی بخواهد؛ اما تولید چوب و علوفه هم بکند. اگر نتوانیم این کار را با نیازهای روزمره مردم همگام کنیم، صرفا دغدغهای فانتزی جلوه میکند؛ ولی اگر با نیازهای روزمره همگام شود آن وقت پایدار میماند.
اگر از شما بپرسند که در یک کلام به دنبال چه هستید، چه میگویید؟
میگوییم ما به دنبال توسعه هستیم، هم توسعه پایدار و هم توسعه مردمی و از درون آن جامعه. درباره این موضوع هم مطالعاتی کردیم. کارگروهی داریم به نام «کارگروه مطالعاتی توسعه» و درباره این مفاهیم مطالعه و بررسی میکنیم. مطالعاتمان هم بیشتر پیرامون روشهای متفاوت توسعه است و اینکه چه آسیبهایی ممکن است داشته باشد یا چه نوع نگاهی در توسعه مؤثر است. علاوه بر این خیلی خودمان را نقد میکنیم. ممکن است اشکالاتی داشته باشیم؛ اما به دنبال رفع این اشکالات هستیم. ادعاهم نداریم که هر کاری انجام میدهیم، درست است. اما ادعا داریم که بررسی میکنیم که کارهایمان درست است یا نه و در صورت لزوم ان شاء الله آنها را اصلاح کنیم.