پیشرفت ایران موضوع روشنی نیست. همین سبب میشود برای فهم آن «دیدگاه» یا «نظریه» دارای اهمیت باشد. تجربه بشری در موضوع پیشرفت با دو واقعیت همراه است: اول آنکه پیشرفت در جهان امروز دارای پیشرانها و پیشروانی است که از سوی سایر جوامع بشری مهم شمرده میشوند و این واقعیت نوعی از فشار هژمونیک را بر دیگر کشورها و مخصوصا کشورهایی که برچسب درحال توسعه دارند، وارد میکند. به معنای دیگر، پیشرفت به فهمی عمومی در جوامع انسانی تبدیل شده است. دوم آنکه کشور ایران طی یکصدسال گذشته تلاش کرده است تا الگویی بومی (خاص) برای توسعه جامعه تدارک کند که در نیمه اول قرن با تمرکز بر باستانگرایی ملی و نیمه دیگر با گذشتهگرایی دینی کار را به پیش برده است. آنچه در محور این فعالیت الگوسازی قرار گرفت، «فرمان» حاکمانه بود؛ که گاه از سطح بیان به سطح منویات هم ورود کرد. کوششهای حاکمانه برای ساخت الگوی پیشرفت در میان مقاصد متعدد خود به این موضوع نیز عنایت داشته است تا بدین طریق بتواند همت و عمل نیکوکاران را ساماندهی کند و در خدمت پیشرفت ایران بکار گیرد. اما پیگیری همین هدف منجر به تعارضی جدی بین فهم و تشخیص نیکوکارانه با خواست و برنامه حاکمانه گردید و دو پیامد ناخواسته را رقم زد: فرار نیکوکاران از ایران و تصرف دستاوردهای نیکوکاری توسط نظام حکمرانی. این هر دو دستاورد سرمایه اجتماعی نیکوکاری در جامعه را با مشکل مواجه کرد و بازسازی آن نیازمند کوششی جمعی است.
- مقدمه
وقتی بناست چهارمین همایش ملی خیر ماندگار به بررسی «نسبت نیکوکاری با پیشرفت ایران» اختصاص یابد، لازم است درباره «نیکوکاری»، «پیشرفت» و «نسبت پدیدههای اجتماعی با یکدیگر» سخن گفته شود. پیشرفت جوامع موضوع بسیار مهمی است که در قامت یک پدیده چندبعدی و چندجانبه ظهور میکند. چند عاملی به این معنا که با عوامل مختلفی در ارتباط است. چندجانبه به این معناست که دارای آثار متعدد بر پدیده های مختلف میباشد. یعنی پیشرفت یک پدیده میانی یا واسط است. این پدیده میانی عملاً هم زمینهها و علتهایی دارد و هم پیامدها و دستاوردهایی.
اینکه پیشرفت ایران با چه پدیده هایی در شرایط امروز ایران سروکار دارد، کسی انتظار ندارد که یک شخص غیر متخصص به آن بپردازم و آن عوامل را معرفی کند. بنابراین به این موضوع ورود نمیکنم. اما اینکه پیشرفت ایران چگونه میتواند با بحث نیکوکاری در ارتباط قرار بگیرد و چطور نیکوکاری میتواند در پیشرفت ایران نقش ایفا کند موضوعی است که به سبب علایق شخصی طی یک دهه گذشته به آن پرداخته ام. علاقه به این حوزه فرصت همنشینی و گفتگوی با استادانی را فراهم آورد که در این حوزه ها فعالیت دارند و سبب شد تا در این زمینه مطالبی را بیاموزم. این است که جرات میکنم در این زمینه برخی از افکار و اندیشههای خود را مطرح کنم؛ که نوع فکرکردن من را نشان خواهد داد. همچنین، این گفتن فرصتی ایجاد میکند تا مخاطبان این مباحث، به نقادی و ارزیابی اندیشهها اقدام نمایند و بدین طریق به بهبود فکر و اندیشه من نیز کمک شود.
- نیکوکاری
نیکوکاری یک فعالیت و اقدام اختیاری شخص است که طی آن دیگری را از دارایی خود بهرهمند میسازد. داراییهای شخص ممکن است تحقق یافته یا درآینده تحقق یابند و دارای جنبه مادی یا غیرمادی باشند. نیکوکاری یکی از پدیدههای شناختهشده حیات کنونی ایرانیان است. سهم نیکوکاری در اقتصاد ایران و ایرانیان روشن نیست. مشخص نیست چه حجمی از فعالیتهای اقتصادی ایران را بخش نیکوکاری به خود اختصاص میدهد. به همین سبب هم روشن نیست که نیکوکاری در چه جاهایی به پیشرفت ایران خدمت کرده و در چه جاهایی ممکن است پوششی قرار گرفته باشد تا فعالیتهایی به انجام رسد که خدمت به پیشرفت ایران محسوب نمیشوند. این موضوع خیلی اهمیت دارد که بتوانیم بین آنچه به پیشرفت ایران کمک میکند و آنچه مانع پیشرفت ایران است و هر دوی آنها ممکن است تحت نام نیکوکاری و خیر معرفی بشود، تمایز بگذاریم. این موضوع هم مهم است که چه به عنوان کسانی که دستاندرکار امر نیکوکاری هستند و چه به عنوان کسانی که از فعالیت نیکوکاری فاصله دارند، این واقعیت را بپذیریم که اشخاص و نهادها و موسساتی هستند که از این نام ارزشمند و بسیار شرافتمندانه ممکن است پوششی را بسازند برای اقدامات غیر ارزشمند و برای فعالیتهای غیر شرافتمندانه.
اصولاً در حیات بشر آنچه که نوع بدلی دارد، همان پدیدههایی هستند که در واقع شرافتمندانه و ارزشمند هستند و مردم برای آنها کوشش میکنند، سرمایه گذاری میکنند و البته از جان خود مایه میگذارند. همینها هستند که دارای نوع بدلی خواهند بود. همین موارد هستند که نوع تقلبی خواهند داشت. از این نظر به عنوان کسی که یک دهه است که با این فعالیت در حیات بشر سروکار پیدا کرده ام میتوانم تایید کنم که تحت پوشش نیکوکاری و خیر ممکن است فعالیتهای غیر نیکوکارانه و غیرخیرانه، از نوع منفعت طلبانه، از نوع استفاده شخصی، از نوع فعالیتهایی که مضر به حال پیشرفت جامعه هستند، ممکن است قرار بگیرند و از نام ارزشمند نیکوکاری استفاده ناصواب شود.
- پیشرفت
«پیشرفت» نمایشگر نوع خاصی از حیات اجتماعی است که در شرایط کنونی جهان، افراد یک جامعه مستقر تحت یک حکومت را شامل میشود. به جمعیتی که تحت یک حکومت استقرار دارند، ملت گفته میشود. اینکه شخص تحت کدام ملیت قرار گیرد، یک پدیده پیچیده و چندمتغیره است. در میان متغیرهای ملیتساز، دو پدیده مهم است: ملیت والدین و کشور محل تولد. آنچه در این بحث مطرح است، جنبه اجتماعی ملیت است که با تشکیل یک کشور و رسمیت آن در جهان کنونی، معنا پیدا میکند.
پیشرفت به انتخاب یک ملت برای زندگی خود مربوط است. همین انتخابها در اعصار مختلف ممکن است یک کشور را بعنوان الگو برای سایر کشورها نشان دهد یا ممکن است بعنوان پیرو از پیشرفت دیگران معرفی کند. گرچه فرایند پیشرفت دارای پیچیدگیهای عجیبی است، اما در جهان امروز دو موضوع درارتباط با آن مهم است: اول مساله واقعیت ارتباط با کشورهای دیگر و تاثیرپذیری از پیشرفتهای آنها و دوم مساله حکومت و نوع نگاهی که به پیشرفت دارد. در این ارتباط میتوان دو سبک متفاوت «تعیین هویت قطعی برای بودن یک ملت» و «ایجاد فرصت برای شکلگیری هویت ملت به تناسب زمان» را متمایز کرد. در رویکرد تعیین قطعی هویت برای بودن، جوامعی با حاکمیت مستمر حضور دارند که اصولا بر اساس نگاه از بالا به پایین عمل میکنند و معمولا فعالیت انها با نوعی ارجاع به ایدئولوژی همراه است. درمقابل، در رویکرد فرصتسازی برای شکلگیری هویت، جوامعی با حاکمیت متغیر مطرح است و اصولا بر اساس نگاه از پایین به بالا عمل میکنند و معمولا با نوعی ارجاع به دمکراسی همراه است.
ایرانیان بعنوان یک جامعه چندفرهنگی ـ چندقومی هماکنون کشوری دارند که در جغرافیای خاصی از جهان واقع شده و ایران نام دارد. پیشرفت ایران به شدن آنان در زمانهای بعد از این اطلاق میشود و نشان میدهد که آنان به چه نوعی از بودن در آینده نزدیک یا دور عنایت دارند. اینکه الگوی شدن یک ملت چگونه ترسیم میشود، مورد بحث نیست. این پرسش در اینجا مطرح است که الگوی شدن ایرانیان (پیشرفت ایران) چگونه با نیکوکاری درپیوند خواهد بود؟
نسبت نیکوکاری و پیشرفت ایران
نسبت نیکوکاری و پیشرفت ایران ابتدا از منظر کوششها مورد بحث قرار میگیرد؛ که چند مورد آن قابل طرح است:
- جنبه افزایش تعلق اجتماعی:
واقعیت های مربوط به ایران امروز و واقعیتهای مربوط به گذشته ایران همه نشان میدهند که همیشه در ایران چه کسانی از نیکوکاری بعنوان وجهی از باورهای مردم، وجهی از فرهنگ مردم و وجهی از حیات اجتماعی مردم بهره گرفته اند تا به فعالیت نیکوکارانه اقدام کنند. حاصل آن نمونه های بسیار ارزشمند از نیکوکاری در حیات گذشته و امروز ایرانیان است. در عرصه های مختلف حیات اجتماعی از آموزش و پرورش، آموزش عالی، بهداشت و درمان، از مسکن، از امکانات زیست اجتماعی تا اقدام برای تامین غذای یک شخص یا خوشحال کردن یک کودک که در کنار خیابان ایستاده و چشم به این دارد که کسی او رو ببیند، شاهد نمونههای بسیار از نیکوکاری مردمی هستیم که در واقع به نوعی در خدمت شرافت ایرانیان قرار گرفته است. همه اینها به نوعی فعالیت های خیری هستند که میتوانند ظرفیت آرزومندی مردم را بهبود ببخشند و البته چنین هم کردهاند.
این عمل نیکوکاری فقط ظرفیت آرزومندی مردم را بالا نمیبرد بلکه پیامدهای اجتماعی و فرهنگی و روانشناختی آن که در پدیدههای انسانی مثل اتحاد، انسجام، تحمل، تسامح ، تقبل، تعامل و تشریک مساعی ظهور مییابند، دیده میشود. نیکوکاری یک فعل اجتماعی است که افعال نیک دیگری را در جامعه بهبود میبخشد. این اقدامات انسانی عملا درخدمت فرایندی اجتماعی هستند که «همدیگر را به رسمیت شناختن» یا «مقبولیت دیگری» نام دارد.
وقتی از خیر و نیکوکاری در خدمت پیشرفت یاد میشود اولین بخشی از آن که جای تأمل و جای تاکید دارد بحث «تعلق اجتماعی» است. نیکوکاری نوعی «از خویش هدیه کردن به دیگری» (بخشیدن) است. از خود برای دیگری صرف کردن و از خود به جای دیگری مایه گذاشتن را در نیکوکاری میتوان شاهد بود. این عمل اجتماعی دارای پیدمدهایی است. اولین پیامد آن «خوشبینی به دیگری» است و این خوشبینی سبب پدیده دیگری در جامعه میشود به نام تعلق. وقتی تعلق تحقق یابد، پیامدش تعامل (گفتگو) است؛ که آغازی بدون پایان مشخص است. گفتگو را میتوان آغاز خیری در جامعه دانست که اغلب میوههای متنوع شیرین به بار آورده است. همه مردم هم برای گفتگو آمادگی دارند و فقط شروع آن نیازمند ایجاد شرایط است. بقول شاعر: گفتگو آیین درویشی نبود/ ور نه با تو ماجراها داشتیم. گفتگو در واقع آغاز یک اقدام بسیار مفید اجتماعی است و سببی است برای رشد خویش و رشد دیگری است.
- جنبه الگویی عمل نیکوکاران:
اگر از جنبه تربیتی به آثار اقدام نیکوکارانه نگاه بکنیم، یکی از جنبه های بسیار حائز اهمیت همین است که نیکوکاری دل افراد را برای شنیدن و پذیرفتن؛ برای شنیدن و دقت کردن؛ برای گفتن و منفعت نخواستن؛ و برای ایثار و فداکاری رام میکند. دل را رام می کند و این بزرگترین کشتزاری است که در آن تربیت شکل میگیرد. تربیت است که گونههای متفاوت از شخصیت و گونه های متعالی شخصیت را پدید می آورد. از این نگاه، این آن پیامدی است که ارزش و میزان آن در پیشرفت ایران غیر قابل محاسبه است.
وقتی نیکوکاری تعلق آدمها به همدیگر را می افزاید و به تبع آن از هم شنیدن افزایش مییابد، این زمینه ای میشود برای اینکه آدم ها از هم الگو بگیرند.
این الگوها در جامعه امروز ایران به علتهایی گاه بسیار تا بسیار معدود شدهاند و آن نوادر معدود هم از نوع بسیار بسیار دور هستند. چنین وضعیتی یعنی ازدست دادن یکی از زمینههای بسیار اساسی و بسیار مهم و بسیار اثرگذار و نادر حیات انسانی برای تربیت؛ که در جامعه کنونی ازدست رفته یا بسیار ضعیف شده است. اما نیکوکاری میتواند این امکان از دست رفته را و این فرصت فراموش شده را دوباره در میان ایرانیان زنده کند و شکلهای تازه و روزآمدی از آن را پدید آورد. کودکان و نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان در جامعه امروز و البته همیشه در واقع نیاز به این دارند که الگوی عمل دراختیار داشته باشند. اینکه این نیاز اشخاص به شرحی برآورده میشود، واقعیت حیات انسانی است اما اینکه آن جنبه حیات تاحدی نیازمند مدیریت است، موضوع مهمی در حیات سازمانیافته جوامع بشری است.
آنچه طی قرن چهاردهم خورشیدی در ایران وقوع یافت این بود که اصولاً الگوهای اکنونی ـ واقعی به شدت از میان برداشته شدند و آنچه بجای آنها قرار گرفت الگوهای گذشته ـ افسانهای بود. این الگوها اصولا «دور از دسترس» بودند و در دو نیمه قرن تفاوت اساسی داشتند: در نیمه اول الگوهای دوردستی مطرح بودند که تصویر آنها تخیلی (افسانهای) اما شخصیت آنان زمینی بود و در نیمه دوم قرن الگوهای دور از دسترسی مطرح شدند که تصویر آنها تخیلی (افسانهای) و شخصیت آنها قدسی و آسمانی بود. گرچه آنچه تصویر شده بود اصولا دستنایافتنی جلوه میکرد اما در نیمه دوم قرن به طور رسمی از آنچه شخصیت ماورایی الگوها محسوب میشد در آموزهها سخن به میان بود! بنابراین اصولاً الگوهایی مطرح بودند که نمیتوانستند برای آدم عادی و آدم معمولی الگو محسوب بشوند. در واقع الگوهایی معرفی شدند که اصولاً اینطور معرفی میشدند که هیچگاه کسی نمی تواند همانند آنها بشود و در همان حال از واعظان، از مداحان، از ملایان و از معلمان شنیده میشد که فرمان میدادند: مانند آنان بشوید! همزمان هم تاکید میشد که کسی را یارای آن نیست که همانند آنها باشد! این به واقع یک وضعیت تعارضی بود برای مخاطب. آنان میگفتند کسی نمیتواند بشود چون به این نظریه برای تبرئه خود نیاز داشتند و آنها میگفتند شما بشوید چون به این نظریه به سبب نیاز انسانها به الگو، واقف بودند.
این بود زمینهای برای اینکه الگوهای عادی و روزمره و نزدیک و واقعی از میان بروند و الگوبودن به عنوان یک روش تربیتی عملاً جای خودش را به توهم بدهد؛ و البته گاه به تملق و گاه به پدیده های غیر اخلاقی دیگری مشابه اینها. این عمل با هر نیت و قصدی که انجام شد، یک فرصت بزرگ تربیتی را از جامعه گرفت. این فرصت بزرگ همان است که امروز جای خالی آن به شدت در جامعه احساس میشود. آنچه اکنون میتواند فرصت محسوب شود آنست که نیکوکاری میتواند تاحدی این ضایعه از دست دادن الگوی واقعی و نزدیک را جبران کند.
باوجوداین، همچنان حاکمان، همچنان مدیران، همچنان رهبران اجتماعی، همچنان گروههای خاصی در جامعه ایران سعی میکنند به آنچه که آن را گذشته پرافتخار قلمداد میکنند، ارجاع دهند. چنین ارجاعی دارای دو پیامد است: اول آنکه نیاز عطشناک ملت به الگو را برطرف میکند و دوم آنکه مردم را از الگوهای اکنون که ارزشمند هستند و امکان عملی برای فرد فراهم میآورند، دور میسازد. همچنین، این نوع عمل زمینهای برای تخریب سرمایههای انسانی جامعه میشود تا آنانکه خود را بیعیب میشمارند و گاه در مسندی از قدرتی برخوردارند، هر فرصتی را غنیمت شمارند و هر روز به زبانی و به طریقی و به استناد عیبی اندک و انسانی، مردم را از انسان های موجود که جنبه های ارزشمندی در حیات آنها هویداست، دور سازند تا مباد که جنبههای الگویی حیات آنان آشکار شود. این نابودی سرمایه انسانی یک جامعه است.
الگوسازی جامعه کنونی ایران بجای آنچه انسانها ناقص قلمداد میشوند، الگوهایی از نوع خداوندان قرار میدهد؛ که البته خداوندبودنشان هیچگاه برای مردمان عادی قابل دستیابی نیست! چنین الگوهایی اصولاً هم امکانی برای الگوشدن ندارند. یکی از زمینههایی که این ناالگویی و الگوناپذیری را برای اینان فراهم میکند این است که فقط پاره خاصی از حیات آنان مبتنی بر واقعیت معرفی میشود! این حالت بدترین نوع الگوسازی است. الگوبودن قاعدتاً نیاز به این دارد که جان شخص پیرو بتواند از واقعیت الگو آگاهی پیدا کند و بین خود و الگو میزانی از مشابهت را احساس کند و مشابهت وقتی است که آن بودن الگو با شدن آشکار او همراه باشد و شخص دیگر از آن شدن آگاه شود یا بتواند آگاهی واقعی کسب کند. این شدن و بودن الگویی را در جهان امروز میتوان در نیکوکاران دید. آنان که از همه آنچه هستند و آنچه دارند در خدمت دیگری اهدا میکنند بدون آن که توقعی داشته باشند، نمونه امروزین و نمونه بارز و نمونه ارزشمندی برای الگوشدن هستند.
یکی از این نمونههای دارای فعالیت نیکوکارانه، مرحوم افضلی پور و همسرش مرحومه فاخره صبا هستند؛ زوج نمونه ای که در کرمان به ساخت دانشگاه اقدام کردند. یک مرد و زن با نیت خیر مکانی را در استان محروم اما بااستعداد (هم از حیث طبیعی و هم زیست انسانی) ایجاد کردند که آثار آن بنیان، امروز به طور واقعی در دگرگونسازی ستان و مردم کرمان آشکار است. البته این موارد نمونههایی هستند که در ایران امروز کم نیستند.
آنچه در جامعه و آموزش ایران تحقق یافت، تلاش سازمانیافته برای نادیدهگرفتن چنین نمونههای معمولی بود. آنچه الگو نام گرفت، اصولا یا به نحوی معرفی شد که از واقعی بودن تهی گردد و یا شخصیتهایی بودند که دارای وجه تک بعدی بودند و یا آنانی بودند که به تصادف از امری مورد پسند حاکمیت برخوردار شده بودند؛ در حالیکه برای آن شدن کوششی انسانی درمیان نبوده است. این است که این اشخاص نمیتوانند نقش الگویی ایفا کنند. اتفاق ممکن است شامل حال یک شخصیت معمولی یا تک بعدی شود که هیچ جنبهای از زندگی او نتواند جنبه الگویی داشته باشد. ممکن است شامل حال یک شخصیت مطیع شود که جز اطاعت کاری نداشته است. این موارد وقتی به یکباره به سبب دخالت قدرت در حیات اجتماعی برجسته شوند، این روش تربیتی آسیب میبیند و الگوبرداری دچار اختلال میشود.
اما این الگوها به کجا میکشانند جامعه را؟ ایا جامعه را به سمت گفتگو و زیست مشترک و آبادانی و تربیت میکشانند یا جامعه را بهجداکردن، جنگیدن، کشتن و نابود کردن سوق میدهند؟ آیا جامعه از وجه اجتماعی آن که با انسجام و پیوستگی معنا مییابد آکنده میکنند یا گروههای متعارض را در جامعه تقویت میکنند که یکی خودی و دیگری غیرخودی قلمداد شود؟ در جامعهای زیست میکنیم که حتی امامان معصوم (ع) هم برای الگوشدن، متمایز میشوند! آنان را بر اساس جنبههایی از وجودشان گاه متمایز میکنند: از حسن بن علی چون نمادی از گفتگو و پذیرش واقعیت است، اسمی و نمادی در میان نمیآورد تا آن وجه او مباد که برجسته شود اما در مقابل از بخشی از حیات حسینبنعلی از آن جهت که نمادی از ستیز است، نمادی چنان ساخته میشود که اگر جوانان امروز در شرایط کنونی همانند او عمل کنند، به آنان با مشت آهنین پاسخ داده میشود. این الگوسازی حاکمیتی است که البته به سبب آنکه خود را مجاز به ساختن ملت میشمارد، امری لازم قلمداد میشود.
نیکوکاری و خیر واقعیتی در جامعه امروز است. به نیکوکاران میتوان به عنوان واقعیتهای اساسی، نمادهای مهم و نمادهای واقعی در جامعه نگاه کرد که بتوان از آنها الگوهایی برای تربیت جامعه ساخت. تربیت در واقع سرمایهگذاری در ملت است؛ که حد آثار آن را فقط خداوند میتواند آشکار کند. تربیت موضوعی چنان مهم است که آنرا خداوند به خودش نسبت داده است. در قصه خلقت وقتی که خداوند از آدم (ع) میگوید، خود را معلم قلمداد میکند: وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا[۲]؛ یعنی خداوند میخواهد بگوید که این آدم که موجود ارزشمندی است، که موجود دارای احترام است، این آدم که صاحب عشق است، این آدم که نمونهای است که خداوند آن را با دست خود آفریده است، این آدم آدمشدن خودش رو مدیون یادگیری و مدیون دانایی و مدیون آن است که ظرفیت دانستن داشته است. معلم دانا و آموزش بجا دو پدیدهای بودند که در واقع او را آدم کردند. تربیت استمرار همین فرمان خداوند در جهان هستی است و استمرار همین نگاه خداوند به انسانبودن است. این است که وقتی خداوند دانستن را چنین ارج میگذارد پس جامعه پیشرفته هم به دانایی و به ایجاد شرایط کسب دانایی و به ایجاد شوق دانایی کمک خواهد کرد. در چنین شرایطی نمونهها میتوانند کارساز باشند.
- جنبه مادی فعالیت نیکوکاری:
البته کار تنها به این زمینه ختم نمیشود. زمینههای دیگری در عرصه پیشرفت ایران هستند که ممکن است بتوان آنها را در جایگاه دوم قرار داد؛ اما آنها هم زمینه های واقعی هستند که نیکوکاران در آنها نقش ایفا کردهاند. اکنون هم نقش ایفا میکنند. نقش های ارجمند و موثر و تاثیرگذار و سرنوشت سازی در جامعه کنونی زنان و مردانی که در ایران به ساختن ساختمانهایی مشغول اند ایفا میکنند. آنان بناهای موثری ایجاد کردهاند که این بناها بناهای تمدنی جدید محسوب می شوند. انها در واقع اثرگذاران بیمانندی هستند. آنان که به توسعه مدرسه در مناطق مختلف اقدام میکنند نه برای منفعت که برای خدمت، آنان که به توسعه دانشگاه در کشور اقدام میکنند نه برای منفعت که برای خدمت، آنان که به توسعه بهداشت در جامعه خدمت می کنند آنان که به توسعه صنعت آنکه توسعه کشاورزی آنکه توسعه قدرت انسانی در جامعه خدمت میکنند، اینان همه خدمتگزارانی بی مانند هستند که در گروه خیران اقدام میکنند و ثروتهای خود را اعم از ثروت مادی و ثروت معنوی آبرو حیثیت و دانایی خود را صرف این میکنند که اینها را در واقع بتوانند برای مردم به کار بگیرند و آنها را بتوانند به بهبود و پیشرفت و به دستاوردهای بزرگ تر و بالاتر برسانند.
این تلاش که تلاشی از جنس مادی محسوب میشود هم به قدر همان تلاشی که در واقع تلاش معنوی در خدمت تربیت بود باارزش و اهمیت است. اما این تلاش مادی ممکن است که بیشتر دیده شود در جامعه امروز. این دیده شدن و معرفی شدن نوعی تلاش برای پوشاندن آن وجه دیگر نیکوکاری است و آن شخصیت الگویی نیکوکاران است. همین هم ممکن است که گاه بیشتر مورد حرمت باشد و البته گاه ممکن است با ممانعت همراه گردد. در این جا فعال بودن هر نیکوکار آثار خودش را برجای می گذارد و این اثر مربوط به ساخت یک بنای مادیست. اما در گونه دوم هست که حکومت و قدرت ممکن است که مانع خدمت شود. انواع مختلف از آن جهت که یا منفعتی را می جویند و یا میل به ممانعتی در خود دارند که آنان را وادار میکند تا مانع خدمت ملت به ملت شوند. این میل با ممانعت یکیست از جهت انکه در اینجا مبحث بسیار با ارزش رفاه ظهور پیدا میکند. اصولاً کسانی که رفاه مردم را امری در خیانت به دیانت شان تعریف میکنند و رفاه را مساوی با حذف دیانت قلمداد می کنند؛ آنان با توسل به دیانت و ایثار برای آن، رفاه ملت را ناپسند ارزیابی میکنند و آنگاه هر نوع خدمت به مردم که به تحقق رفاه منجر شود را ناپسند میشمارندو برای آن مانع میسازند! آنان تلاش دارند تا مردم رو به بهشتی امیدوار کنند که وعده داده شده است و با رنج همزاد تصور میشود. به عبارت دیگه اندیشه رنج در نگاه انان مساویست با سعادت. این باور سبب میشود تا عدهای از حاکمان و عدهای از مدیران چنین تصور کنند که مردم از طریق رنجوری به رستگاری میرسند. در باور آنان رنجوری مساوی با رستگاری است. این خود زمینه اساسی و مهمی است برای آنکه خدمت نیکوکارانه به رفاه منع شود و در واقع مردان این عرصه و زنان این عرصه با مانع مواجه گردند تا مبادا رستگاری مردم خطر بیفتد. این نوع نگاه کاملاً با توسل به دین، با توسل به دیانت، با توسل به تفسیر از دین معنی پیدا میکند اما چون آمیخته با قدرت است این یقین تحقق عملی پیدا میکند و یقینهای دیگری که این ایده مرکز آنهاست که رفاه می تواند رستگاری در پی داشته باشه تحقق پیدا نمیکند.
اتفاقاً این موضوع خیلی آمیخته است با فقه امروز که تمکین به یقین آن بدون عنایت به اینکه چگونه (از چه روش) حاصل شده است ، تحقق مییابد و میتواند به اجرا درآید. چنین باوری وقتی در پیوند با قدرت عمل میکند، حیثیتی مییابد که «نپرس!». بنابراین در شرایطی که قدرت مطرح است، قطع و یقین به طور قاطع اجرا میشود و عملا موانعی بر سر راه باورهای رقیب شکل میگیرد. درچنین وضعیتی،موانعی بر سر راه کسانی قرار میگیرد که قدرت نیکوکاری خود را در خدمت رفاه قرار میدهند تا سعادت جامعه بدان طریق حاصل شود.
در همین جا شاید یک زمینه دیگر هم پدیدار شود. این زمینه دیگر، از جنبه منفی امر ممانعت حاصل میشود. ممانعت بر سر راه رفاه جامعه اصولا مربوط است به منفعت کسانی از قدرتمندان. یعنی ممکن است منع کمک به رفاه به سبب عنایت به منفعت، به سبب عنایت به ثروت، و اموری از این دست باشد. این عمل بدین طریق منجر به منع عمل خیری میشود که مسیر آنرا از جامعه به گروههای خاص تغییر میدهد. به عبارت دیگر آنها میگویند اگر بناست کسی از این نعمت برخوردار شود، چرا آن در اختیار ما قرار نمی گیرد! اینکه ملت برخوردار شود یا گروه های خاص قدرت این در واقع موضوع اساسی این نوع تفکر است. این تفکر تفکیککننده جامعه برای نیکوکاری، مانع حضور و فعالیت خیران و نیکوکاران در پیشرفت ایران است و امروز بسیاری را از خدمت به پیشرفت منع میکند. گویی آنان با صدای رسا اعلام میکنند: یا در خدمت قدرت باش و یا هرگز به فکر پیشرفت ایران نباش! این موضوع است که بسیاری را از عمل نیکوکاری مددرسان جامعه، دور میکند. سرمایه گذاری خیران ایران و نیکوکاران ایران در بیرون از ایران علتی غیر از این ندارد. اینکه چنین اشخاصی موانعی را در راه خودشان میبینند که قصد دارد تا عرصه مشخصی را برای خیری دراختیار بگذارد، مانعی بر سر راه نیکوکاری است! اینکه نام آن چه باشد، فرقی نمیکند! خواه تحت نام برنامه پیشرفت عمل کند و خواه تحت نام تشخیص مصلت! همه آن یک دستاورد دارد و آن اینکه نمی گذارد در ایران چنین خدمتی به جامعه عرضه شود. در این شرایط است که چشم چنین اشخاصی که برای خدمت ثروت خود را آماده کردهاند، از ملت خود به مردم دیگران، از ایران به هر جای دیگیر در این جهان تغییر می کند. آنان میخواهند به اختیار خدمات خود را برسانند و این است که شاهد هستیم این گروه در خارج از ایران درحالی سرمایهگذاری میکنند که مردم ایران در فقر و فلاکت هستند و البته نیازمند به خیر آنان!
- جنبه اندیشهورزی نیکوکاران:
علاوه بر عرصههای خدمت مادی، زمینههای دیگری هم هست که امکان خدمت را فراهم میکند. یکی از آنها جستجوی در افکار است. اندیشمندان، متفکران، هنرمندان، پژوهشگران، معلمان، ورزشکاران، صنعتگران، مهندسان، نوآفرینان، کارآفرینان، نویسندگان، نقادان، تحلیلگران، خبرنگاران و …گروههایی هستند که با اندیشههای خود به پیشرفت یک کشور کمک میکنند. این عرصهای است که همه تولیداتش میتواند مفید باشد و تاریخ حیات بشر نشان میدهد که با وجود همه تفاوتها و تنوعات در این عرصه، میتوان به خیر مشترک حاصل از اندیشیدن همگانی دست یافت. این عرصهای است با فرصتدادن به تنوع و دستبرداشتن از هدایت میتواند به نعمت و رحمت برسد! همه گروهها و همه کسانیکه در این موضوعات هستند و همه افکار آنان وقتی در تبادل با دیگران قرار میگیرد، زمینه خیرزایی فراهم میکند. چه افرادی از مشارکت منع شوند (به بهانه غیرخودی)، چه افکاری از عرضه محروم شوند (به بهانه غیرمفیدبودن)، چه زمانها برای اظهار محدود گردد (به بهانه مصلحت) و چه روشهایی طرد گردد (به بهانه اغتشاش در فضای عمل)؛ همه مانع آن است که خیری حاصل آید. اندیشه وقتی آزاد باشد، به پرواز درمیآید و میتواند در خدمت پیشرفت و رفاه ملت قرار بگیرد. اگر از اندیشهورز خواسته شود تا در خدمت آن چه قدرت میخواهد و در چهارچوب آنچه آن به الزام فرمان، پیشرفت مینامد قرار بگیرد، نمیتوان شاهد دستاوری مفید بود و نمیتوان شاهد همکاری همگانی شد. ساختارهای بسته و برنامههای … و مدیران خسته نمیتوانند فرصت لازم برای این نوع از نیکوکاری را فراهم کنند! در چنین شرایطی اگر اصراری از سوی نیکوکاران بعمل آید، موانع به خشونت و سرکوب کشیده میشود!
موضوع پیشرفت ایران نیازمند گفتگوی عمومی و همگانی است تا یک امر همگانی محسوب شود؛ نه یک امری دستوری که توسط عده خاص صادر شده است و پیشرفت هم گویی امر خاصی است که بیانات و منویات همان عده خاص میتواند و شایسته است مبنای استخراج آن گردد تا سیمای آن ترسیم و اعلام شود. چنین دیدگاهی گروه خواص و عوام را جدا میکند و با تفکیکهای ساختگی زیانبار، عدهای را صاحب لیاقت و دیگران را سزاوار تبعیت و پیروی قلمداد میکند و البته در اینجاست که اتفاقاً رویکرد رنج – رستگاری خودش را مجدداً نشان میدهد.
رنج – رستگاری رویکردی است که عملا مانع آن است که اندیشه دیگران پذیرفته شود. رنج اصولاً انواع ندارد، اشکال ندارد. یکتاست. به صورت یک شکل عمل میکند. آتش سوختن است: یکتا و یگانه. اما رفاه است که اشکال متعدد دارد. که انواع متعدد دارد. رفاه در واقع در گروههای مختلف اجتماعی، در گروههای سنی، در جنسیت های متفاوت، در اقلیم های متفاوت، در اقوام و فرهنگ های متفاوت جلوه های متفاوتی پیدا میکند. رستگاری وقتی که با رفاه معنا پیدا بکند آنگاه اندیشه و اندیشه ورزی و تفکر و پذیرش علم و تنوع اهمیت پیدا میکند. اما وقتی که رنج مساوی با رستگاری است که ما چیزی جز رنج، جز یک گونه بودن را و جز یک شکل بودن را، جز تحمیل گونه خاص را شاهد نخواهیم بود.
کشمکشهای پنهان در نسبت بین نیکوکاری با پیشرفت
در این قسمت شرحی کوتاه از کشمکشهای بین نیکوکاری و پیشرفت ایران معرفی میشود:
اول. کشمکشهای ناشی از فهم پیشرفت: یکی از مسائل اساسی در ارتباط با نیکوکاری موضوع عقلانیت حاکم بر آن و آنهم از نوع عقلانیت ابزاری است. عقلانیت ابزاری بدان معناست که روش و اهداف با هم سازگار باشند و روش بتواند تحقق اهداف را ممکن سازد. این پدیدهای است که در نیکوکاری به شدت اهمیت دارد و نیکوکاران اصولاً بر اساس محاسبه و با توجه به دستاورد پژوهشهای واقعی سعی میکنند شناسایی کنند که چه کاری در کدام موقعیت بیشتر میتواند به حال جامعه و به حال کشور مفید باشد و منجر به پیشرفت شود. به عبارت دیگر نیکوکاران وقتی که به نیکوکاری وارد میشوند تصویری از پیشرفتکشور دارند و البته سعی میکنند در خدمت به آن تصویر از پیشرفت، اقدامات خودشانرا سازماندهی کنند. همین کوشش یکی از زمینههای شکلگیری تعارضهای نیکوکاری و حکومتداری است. یکی از مواقعی که امر نیکوکاری با امر حکمرانی عمومی جامعه در تعارض قرار میگیرد، زمانی است که هر یک تصویری از پیشرفت جامعه ارائه میکنند. به عبارت دیگر وقتی حکمرانی جامعه در پی نوع خاصی از پیشرفت باشد و آنرا تصویری کامل و مقبول محسوب کند که هر تغییر در آن تناسب پیشبینی شده را با مشکل مواجه سازد، آنگاه جایی برای عمل نیکوکاری نیازمند فرصتهای متعدد و متنوع باقی نخواهد بود. در چنین شرایطی حاکمیت، نوعی از پیشرفت را مورد حمایت قرار میدهد و تدارک میکند که ممکن است نیکوکاری با آن همراهی نداشته باشد. اگر چنین شود آنگاه آن که از صحنه خارج میشود نیکوکاری است. نیکوکاران که از همه آنچه منفعت شخصی نام دارد، میگذرند تا آن را برای مصلحت جامعه خودشان و مصلحت جامعه بشری و مصلحت جهان هستی مصروف دارند، دارای فهمی و ادراکی از نیازهای جامعه مورد نظر هستند و ایدههایی برای خدمت در سر پرورش دادهاند. این گروه را نمیتوان پیروانی دانست که منتظرالفرمان باشند! اینجاست که حکمرانی عقلانی میتواند کارساز باشد. حکمرانی اگر حکمرانی دارای تصویر دستوری ثابت و از بالابهپایین برای تحقق پیشرفت باشد، آنگاه بین حکمرانی و عقلانیت نیکوکاری تعارض پدید میآید و این شرایطی است که اغلب فعالیت نیکوکاری را از کشور خارج میکند.
ممکن است اشخاص دارای آرزوهای بلند برای بکارگیری دارایی نیکوکاران چنین استدلال کنند که در همه جای دنیا این وضعیت وجود دارد که نیکوکاری در خدمت فعالیت توسعه کشورها قرار دارد و بر اساس نظام حکمرانی آنجا به پیش میرود. اولین سوال در اینجا این است که آیا اگر در همه جای دنیا چنین است در آن جای دنیا چیزهایی هست که در این جای دنیا هم هست آیا حکمرانی در آنجا با اینجا یکسان است که انتظار است در امر پیشرفت نیز شاهد همراهی نیکوکاری با برنامههای ازپیشطراحیشده حکمرانی باشیم؟ به عبارت دیگر اگر حکمرانی در یک کشور عقلانی و اخلاقی باشد و اگر حکمرانی برآمده از جامعه خودش باشد آنگاه برنامهها و اعمال حکمرانی مورد حمایت جامعه خودش خواهد بود و نظام حکمرانی به سیاست ها و برنامه هایی برای پیشرفت نظر خواهد داشت که مردم و البته نیکوکاران پذیرای آن هستند و با اشتیاق به تحقق آن کمک میکنند. اما اگر شاهد چنین وضعیتی نباشیم، نیکوکاری و حکمرانی در تعارض با هم قرار میگیرند و هر یک به راهی رهسپار میشوند.
وقتی موضوع نیکوکاری با برنامه پیشرفت حکمرانی در تعارض قرار میگیرد، دو اتفاق احتمال بروز دارد: موضوع اول آن است که فعالیتهای نیکوکارانه به جای دیگری در این جهان کشیده میشوند و به کار دیگری مصرف میگردد. به عبارت دیگر نیکوکاران مردمانی جهان وطنی هستند و از این نظر کارشان را در جای دیگری دنبال خواهند کرد. اما موضوع دوم حایز ارزش بسیار است و آن اینکه در چنین شرایطی شاهد کوشش اصلاحگرانه نیکوکاران خواهیم بود. نیکوکاری گاه در خدمت عقلانی کردن حکمرانی هم قرار می گیرد. نیکوکاران هم برای تغییر و بهبود بر اساس فعالیتهای نیکوکاری تلاش خواهند کرد. به عبارت دیگر مسئولیت اجتماعی نیکوکاری وجه دوم این ماجراست. در روش اول با نوعی گریز برای پیدا کردن محیط مناسب مواجه هستیم. این همان چیزی است که آنرا «مسئولیتپذیری نیکوکارانه» میتوان نامید. اما دومین طریق، امری فراتر از آن است و آنرا میتوان «مسئولیتپذیری اجتماعی نیکوکاران» نامید. روش دوم در واقع نوعی اصلاحگری اجتماعی است که در خدمت توسعه عقلانیت حکمرانی قرار میگیرد.
از این نظر در واقع نمیشود به فردی که قصد دارد دارایی خود را برای خدمت به مردم صرف کند، دستور داد که آن را در کجا و چه زمان و در چه موضوعی هزینه بکند. آنچه از حکمرانی انتظار است ایجاد فرصتهای متنوع و حمایت همهجانبه برای ارائه خدمت به مردم است. در چنین تدارکی برای نیکوکاری، البته گاه تشخیص نیکوکاران با ترسیم حاکمان ممکن است متفاوت باشد. پذیرش این تفاوت راهی است برای آنکه حاکمیت آشکار کند که از بردباری لازم در چارچوب دمکراسی برای پذیرش طرق مختلف برخوردار است.
کشمکشهای ناشی از خواستههای حاکمیت: نیکوکاری با آزادی از موقعیت و آزادی از موضوع معنا پیدا میکند. کسانی که موضوعات مدون و موقعیتهای مقرر برای نیکوکاری دردست دارند و بر آن اصرار میورزند، مخالفان واقعی نیکوکاری هستند. آنان مانع بزرگ بر سر راهی هستند که نیکوکاری را با پیشرفت پیوند میدهد. تجربه تاریخی یکصد سال گذشته جامعه ایران حکایت از آن دارد که وقتی کوشش میشود تا الگویی برای پیشرفت تدارک شود، اصولا به شرحی تدارک میشود که به وضوح میتوان آنرا برخاسته از فرمانهای حاکمانه قلمداد کرد نه برآیند خواست مردمی با واقعیتهای متنوع اجتماعی. چنین الگوهایی بجای آنکه بر شواهد میدانی برآمده از خواستهای جامعهای سرشار از تنوع بنا شود، بر افکار و آرزوهای مدیران ارشد و حتی گاه آرزوهای اعلام نشده آنان (منویات) میشود و با حکم حاکمانه هم بهترین الگو قلمداد میشود! آنچه برای مردم از میوه این باغ میرسد، دستور به تبعیت است! اینچنین الگویی ممکن است توسط کارکنان یک سازمان اداری پیگیری و تبعیت شود، اما هرگز نمیتواند مبنایی برای عمل آزادگانی باشد که برای رهایی دیگران همنوعان خود کوشش میکنند.
در چنین شرایطی است که نیکوکاری دچار اختلال میشود. کوشش حکمرانی برای آنکه نیکوکاران در مسیری قرار گیرند که مورد نظر و مورد تایید است و رفتار و افعال نیکوکاران به نحوی مدیریت شود که ارزشی یا اصولی یا حتی قانونی! نامیده میشود، تلاشی است تا قالبهای حکمرانی را بر عمل نیکوکاران سوار کند. این همان چیزی است که تعارض پدید میآورد؛ تعارضی که معمولا با خارج شدن نیکوکار از فعالیت در ایران همراه میشود.
کشمکشهای مربوط به مالکیت: در اندک مواردی ممکن است نیکوکاری تن به تکالیف مورد نظر حاکمیت بسپارد و در این شرایط ازپیشطراحیشده اقدام نماید. در چنین شرایطی هم اگر کسانی با همین شرایط کنار آیند و به نیکوکاری اقدام کنند، بسیاری مواقع همچنان کوشش برای آن میشود که دستاورد نیکوکاری به تصرف حاکمیت درآید! گرچه اقدامات قبلی هم به نوعی تصرف دستاوردها دیده میشود و آنان را میتوان «محدودشدن به موضوع و مکان» و «محدودشدن به اقدامات محدود» نامید؛ اما این تصرف دستاوردهای نیکوکاری دارای جنس دیگری است: «تسلیمشدن به نامگذاریهای حکومتی». تصرف دستاوردهای نیکوکاری اصولاً از جانب حاکمیت موضوعی عجیب است و البته گاه علاوه بر تصرف، مالکیت حکومت بر آن هم اعمال میشود. نمونه چنین تصرفهایی در نامگذاری بوستان خیرساز، مدرسه خیرساز، بیمارستان خیرساز، دانشگاه خیرساز یا حتی مسجد خیرساز وجود دارد! این تصرف چنان گسترده و حق به جانب دنبال شده است که اگر در جایی یکی از مدیران حکومتی به علتی گاهی از آن تصرف فاصله میگیرد، مورد تحسین واقع میشود!!! وقتی «نام» چنین تصاحب میشود، امکان اعمال نیات نیکوکارانه در محتوا و برنامهها و روشها و مخاطبان موضوعی توهمی خواهد بود. این عمل نیکوکاری را در درون مردم درهم میشکند و پیامد آن فروپاشی عمل نیکوکارانه است.