سال ۲۰۱۱ آلیسیو مامو، تصاویری از قحطی هند با عنوان «رویای غذا» منتشر کرد که سرمنشأ تحولات جدیدی در مواجهه با پدیده فقر شد. عکسهای این عکاس ایتالیایی کودکانی را نشان میداد که کنار میز غذایی غیرواقعی چشمانشان را پوشاندهاند. این تصاویر بهسرعت در اینترنت دستبهدست شد و خشم کاربران بسیاری را برانگیخت. کاربری در واکنش به این تصاویر نوشت: «این نهایت بیعاطفگی است. برای ارتقای آگاهی مردم راههایی بهتر از دزدیدن کرامت فقرا هست. ذرهای همدلی راه دوری نمیرود. مردم فقیر بازیچه نیستند!»
با این حال برخی از کاربران از مجموعه عکسهای او دفاع کردند و آن را تلاشی برای شوکه و همراه کردن افکار عمومی با موضوع گرسنگی میدانستند. مامو بعدها بیانهای صادر کرد و گفت که تنها هدفش تحریک مردم غرب بوده است تا به هدر دادن غذا فکر کنند. وی اذعان کرد که شاید این کار را از راه اشتباهی انجام داده باشد؛ اما با تمام افرادی که در عکسهایش حضور داشتند صادقانه و با احترام رفتار کرده است.
این پدیده که بعدها به «پورنوگرافی فقر» یا «فقرگرافی» شهرت یافت، موضوعی است که هر از چند گاهی در شیوۀ تبلیغات برخی از مؤسسات خیریه یا خیّران مستقل دیده میشود. «فقرگرافی» در واقع بزرگنمایی نشانههایی از زندگی فقراست که موجب جلب ترحم و برانگیختن احساسات قشر متوسط و متمول جامعه شود، نشانههایی همچون:
- ضعف و نقص عضو کودکان
- درد و رنج حاصل از بیماری
- دندانهای خراب
- پوست و مویی بیمارگونه و پریشان
- وضعیت نامناسب پوشش و لباسهای مندرس
- پایافزار پاره یا حتی پابرهنه بودن کودکان
- کودکان روی تخت بیمارستان
- کودکان در پشت میله یا در نمایی از بیغولههای بیدروپیکر
- چهرۀ کثیف و افسردۀ کودکان
همۀ نشانههای فوق که گاهی با «لایک» مخاطبان نیز در فضای مجازی همراه میشود، زیر پا گذاشتن کرامت انسانها و نقض حقوق شهروندی بهویژه کودکان است. در این میان به کودکان چه در موقعیت فقر و چه در وضعیت نامناسب سلامت و داشتن معلولیتهای مختلف، بیشتر توجه میشود.
موضوع البته اینجا به پایان نمیرسد. با ظهور شبکههای اجتماعی و پیشرفت فناوریهای جدید تصویربرداری، شاهد پدیدۀ جدیدی هستیم: ضبط و پخش ویدئوهای مختلف از فلاکت انسانها، همراه با شمارهحسابهای مختلف خیریهای یا شخصی! تصاویر انسانهایی که اطلاعی از فراگیر بودن فضای مجازی ندارند و نمیداند که تصاویرشان به تمام جهان مخابره میشود، همراه با شمارهحسابهایی که بیضابطه و بدون نظارت منتشر میشوند.
بهانههای این کار نیز گاه بزرگ و گاه کوچک است. گاهی خرید لوازمالتحریر برای کودکان در محلهای محروم بهانه میشود، گاهی بیماری نادری که درمان قطعی برای آن وجود ندارد. محلهها هم بیشتر از مناطقی است که در آنها برای شناسایی محرومان، راستی آزمایی صورت نگرفته و برای اتصال آنها به سازمانهای حمایتی بهطور جدی اقدام نشده است.
اما بهانههای کوچک زودبازده و فراگیرتر هستند؛ بهعنوان مثال گرفتن جشن تولد یا جشن یلدا در کنار کودکان فقیر. سکانسی را تجسم کنید که دراثنای جشن تولد پیتزا یا چلوکباب جلوی کودک گذاشته میشود و صدایی از پشت دوربین میپرسد: «تا به حال کباب خوردی؟» و کودکی که لنز موبایل بر چشمانش متمرکزشده با شنیدن این سؤال تمام غذاهایی که تا آن روز خورده را فراموش میکند و برای چشیدن هر چه زودتر طعم کباب و پیتزا آب دهانش را قورت میدهد و با نگاهی به پایین میگوید: «نه!» گویی آن کودک یا کودکان تا به آن زمان حتی چلوکباب را از نزدیک ندیدهاند و پیتزا را فقط در تبلیغ سس گوجهفرنگی روی تابلوهای بزرگراهها تماشا کردهاند!
ویدئوهای اینچنینی کار را به آنجا رسانده است که رستورانها و تالارهای اشرافی برای افتتاحیه خود مراسمی با حضور کودکان کار ترتیب میدهند. مجلسی که گاه با حضور برخی خبرنگاران بهاصطلاح فعال حوزۀ آسیب نیز همراهی میشود. در شبی خاص کودکان فقیر را از کنار میز و صندلیهای استیل و شمعدانها و لوسترهای بلورین عبور میدهند و از چهرۀ بهتزدۀ کودکان فیلمبرداری میکنند تا خود را بهعنوان انسان خوب و نیکوکار به مشتریانشان معرفی کنند.
فقرگرافی در این حد باقی نمیماند. گاهی به بهانه مبارزه با آسیبهای حاصل از اعتیاد به سراغ کودکانی میروند که خود، ناخواسته آسیبدیده از اعتیاد والدینشان هستند. به بهانۀ آگاهسازی جامعه از آسیبی بزرگ و هولناک شروع به مصاحبه و پخش چهرۀ این کودکان میکنند. نگارنده به دلیل قرابت با این نوع از کودکان آسیبدیده بارها شاهد خشم و پشیمانی آنها از مصاحبه یا حضور در برخی برنامههای مستند بودهام و به چشم دیدهام که کار تا جایی پیش رفته که همین ماجرا باعث بازگشت کودک به امور خلاف و سیاه گذشته شده است.
این موضوع گاه دامن برخی مدیران را نیز میگیرد. در برخی موارد مدیران خیریهها و مراکز نگهداری، کودکان را وادار به مظلومنمایی و داستانسراییهای عجیب در مقابل بازدیدکنندگان میکنند که بتوانند امکانات بیشتری را به دست آوردند. تصاویری که کارتون «بابا لنگدراز» و نوانخانۀ جان گریر را به یاد میآورد!
فقرگرافی در ایران امروزِ ما، گاهی بازاری میشود برای سودجویی عدهای و گویی کودکان ابزاری هستند برای سودآوری بیشتر این بازار. نمایش ترحم برانگیز در جامعه که منتهی به کسب درآمد و گردش مالی برای تعدادی از مؤسسات و افراد بهظاهر فعال اجتماعی میشود. پخش تصویر و ویدئو از چهرۀ کودکان باهدف جلبتوجه و ترحم در جامعه و سو استفاده از این روش بهطور پایدار باعث میشود ورود افراد فرصتطلب و بیاخلاق به این عرصه رفتهرفته بیشتر شود.
هرگاه سخن از چالشهای امر خیر به میان میآید نگاهها به سمت مسئولان در نهادهای حاکمیتی میرود. این موضوع نیز دامن مسئولان این عرصه را نیز میگیرد؛ اما آیا در این معضل همۀ آحاد مردم بهعنوان مخاطبان این تصاویر و رسانهها مسئول نیستند؟ آیا هر «لایک» و توجه به این دسته مطالب باعث رونق این «بازار سیاه» نمیشود؟ و آیا لازم نیست تکتک ما در مقابل این پدیده به اتخاذ رویکردی آگاهانهتر دست بزنیم؟ سؤالاتی که باید از این پس در مواجهه با هر تصویری که از فقر مخابره میشود ما را به بازاندیشی و بازنگری وادارد.