آیا میتوان دوره حاضر را یکی از نقاط عطف در تاریخ تحولات امور خیریه در ایران به شمار آورد؟
پرسشی پر از ابهام و وسوسهانگیز است، پرسشی که با نگاه امیدوارانه میتوان به آن پاسخ مثبت داد.
تحولات تاریخی در زمینه وقف و موقوفات در ایران پیش و پس از اسلام نمایانگر آن است که مردم و به بیانی واضحتر واقفان و خیرین همواره در شناخت نیازها و انصراف امکانات و بودجهها به سوی اولویتهای آن، چشمی تیز بین داشتهاند. مصادیق وقف بر حسب نیازهای زمان و اقتضائات بومی هر منطقه تغییر یافته است و با حفظ روحیه اصلی آن که قصد قربت به پروردگار و اراده خدمت به همنوعان است، پاسخی به تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه بوده است. آیا بانیان امور خیریه در دوره حاضر از این رویه پیشین فاصله گرفتهاند؟ آیا خیرین از انطباق منابع و تلاشهایشان با ضرورتها و اولویتهای جامعه باز ماندهاند؟ آیا تنوع دیدگاهها و سرعت تحولات علمی، سیاسی و اجتماعی مانع عملکرد مناسب و بدون نقص دستگاه امور خیریه در کشور شده است؟
سوالاتی از این دست و دهها سؤال دیگر این روزها در حلقههای کاوشگر درباره امور خیریه در کشور دستبهدست میشود و در اجتماع خیرین نیز گفتگوهایی از این دست بسیار است. اکنون مباحثه پیرامون امور خیریه در ایران چه از نوع پژوهش و بررسی درباره وقف و مسائل آن و چه تحقیق درباره سازمانهای مردم نهاد و خیریه و نقاط قوت و ضعف آنها درحال تکامل است. از ضرورت مطالعات بین رشتهای در کنار بحثهای کلامی و فلسفی، دینی و اعتقادی از جامعهشناسی، اقتصاد و مدیریت نیز سخن به میان میآید. از لزوم اصلاح و ارتقاء فرهنگ یادگیری و نیکوکاری گفته میشود و وجوب پرداختن به دانش امور خیر در آموزشهای رسمی و غیر رسمی در سطح عمومی و عالی یادآوری میشود. این نشانهها را میتوان سرآغاز نوعی ارزیابی، بازنگری و بازشناسی درباره امور خیریه در ایران دانست. بازشناسی که نتیجه آن باز کردن دریچههای تازه، گشودن فصلهای نو، یافتن اندیشهها و مدلهای جدید است.
شاید با نظر داشتن به این نشانهها بتوان گفت که میشود دوره حاضر را یکی از نقاط عطف در تحولات تکاملی امور خیریه در ایران قلمداد کرد، اگر بر سر بازشناسی و ارزیابی جامع از فعالیتهای خیرخواهانه و نیکوکارانه اجماع شود.