حضور زنان در عرصههای سیاسی و اجتماعی در تاریخ ایران و جهان با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بوده است. گاه نقش تاثیرگذار زنان در ادوار مختلف تاریخ آنها را در راس یک حکومت یا سپاه قرار داده و گاه قرنها آنها را به پستوی تاریک خانهها و حرمسراها کشانده است. با این وجود به جز چند استثناء زنان، تا پیش از عصر روشنگری و نوزایی اجتماعی، همواره نقش حاشیهای داشته و در طی هزاران سال به این جایگاه خو کرده بودند. ادبیات، فرهنگ، هنر، سیاست و حتی معماری نیز تشدید کننده انزوای اجتماعی و سیاسی زنان بود. در این خوانش زن قدرتمند در کنار مردی قدرتمند معنا مییافت. زنان و دختران پادشاه، اعقاب حاکمان و ثروتمندان، در صورتی میتوانستند ایفاگر نقشی فراتر از زنانگی خود باشند که مردان سببی یا نسبی آنها مقاومتی نکرده و امکان آن را فراهم میساختند. علیرغم این تنگنای تاریخی در عصر روشنگری اروپا، زنان توانستند ابتدا به حق تحصیل و اشتغال دست یافته و سپس به جامعه و اجتماع راه پیدا کنند. جنبشهای آزادی خواهی و برابری طلبی، بستر حضور اجتماعی زنان را فراهم ساخت و به تدریج زن، نه به عنوان جنس دوم، بلکه به مثابه بخش مهمی از جامعه بشری در نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی جهانی که در آن زندگی میکرد، موثر واقع شد و همچنان با فراز و فرودهایی به تلاشهای خود برای ایفای چنین نقشی مشغول است.
در یک بررسی ساده در فهرست زنان تاثیرگذار در تاریخ ایران، به سادگی میتوان دریافت که حضور زنان در آستانه انقلاب مشروطه و پس از آن به مراتب، نمود بیشتری به نسبت سایر ادوار تاریخی دارد و شاید بتوان مشروطه را آغاز حضور اجتماعی زنان ایرانی در عرصههای مختلف دانست. اگرچه این به آن معنا نیست که زن در طول تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران داری نقش و جایگاه ارزندهای نبوده است.
بررسی همین فهرست نکته دیگری را نیز مشهود میکند. نقش زنان در مناسبات فرهنگی و اجتماعی اغلب پر رنگتر از نقشی است که آنها در سیاست ایفا نمودهاند. این مهم دلایل تاریخی و فرهنگی دارد که به نوبه خود باید در فرصتی دیگر ربه آن پرداخت. یکی از مهمترین عرصههایی که زنان حضور معنادار و موثری در آن ایفا نمودند، بستر وقف و امور خیریه است. زمینهای که میبایستی آن را قدیمیترین عرصه حضور زنان در مناسبات اجتماعی جامعه ایرانی دانست.
نخستین جلوه حضور زنان در عرصه های اجتماعی به موقوفاتی باز میگردد که گروهی از زنان ثروتمند از محل اموال خود برای اطعام فقرا، ساخت مسجد، کارونسرا، مدرسه و … اختصاص میدادند.
حق مالکیت زن بر اموال خود اعم از ارث، مهریه یا درآمدهای ناشی از آنها، از قدیمیترین حقوق اجتماعی زن مسلمان است که شرع به آن رسمیت داده و احقاق آن را بر عهده گرفته است. استفاده از این حق در اغلب موارد به موقوفاتی منجر میشد که نتایج عام المنفعه داشت. این موقوفات تا پیش از انقلاب مشروطه اغلب به امور مذهبی و ترویج شعائر دینی اختصاص داشت. اما به تدریج و به ویژه پس از انقلاب مشروطه، زنان ثروتمند که اغلب در گروه زنان تحصیلکرده نیز قرار داشتند، تمایلات اجتماعی خود را در موقوفات و کنشهای خیرخواهانه نشان داده و ساخت مدارس، کتابخانه، حمام، پرورشگاه و مراکز توانمندسازی زنان و دختران به فهرست موقوات زنان ایرانی افزوده شد.
تشکل های زنانه خانگی که اغلب در مساجد یا مراسم های مذهبی خانگی گرد هم آمده و در حاشیه انجام فرایض مذهبی به فعالیتهای نیکوکارانه نیز میپرداختند، پس از مشروطه به سازمانهای مردم نهاد و سازمانهای زن محور تبدیل شد. اگر در نوع سنتی، تهیه جهیزیه، کمک به فقرای محلی و تامین مایحتاج زنان بیسرپرست مد نظر قرار داشت، در سازمانهای نوبنیاد، بهداشت زنان و دختران، تحصیل، ساخت مدرسه و … مورد توجه قرار گرفت و عمده تلاشها معطوف توانمندسازی جامعه زنان برای حضوری موثر در سطح جامعه بود.
انقلاب مشروطه زنان را در عرصه سیاسی فعال نمود و نقش تاثیرگذار آنها در شکل گیری اعتراضات اجتماعی، تحصن های برنامه ریزی شده، پیروزی نهضت مشروطه و وقایع پس از آن در استبداد صغیر و فتح تهران، زنان را به کانون توجه جامعه تبدیل کرده بود. از این رو بخشی از توان مالی زنان ثروتمند، اعم از آنکه کنشگر سیاسی یا اجتماعی بوده باشند یا خیر، برای نخستین بار در خدمت ایجاد و گسترش سازمانهای زن محور قرار گرفت. مدرسه دخترانه، روزنامه و نشریه زنان، ارتقا بهداشت روانی و جنسی و … از این جمله است.
انجمن خواتین، انجمن مخدرات وطن، جمعیت نسوان وطنخواه، شرکت خیریه خواتین ایران، نشریه زبان زنان، انجمن آزمایش بانوان، کانون صنفی بانوان و بسیاری دیگر از تشکلهای زنانه از آغازین روزهای نهضت مشروطه تا پایان سلطنت پهلوی اول، شکل گرفت و با فعالیت خود زمینه حضور اجتماعی زنان را در سپهر سیاسی ـ اجتماعی جامعه فراهم ساخت.
ساختار وقف تا پیش از سلطنت رضاشاه، تضمین کننده حفظ موقوفه بود. در دوران پهلوی اول موقوفات بسیاری به تصرف دولت درآمد. از این رو بسیاری از واقفان، به جای وقف اموال، آنها را در قالب سازمانهای خیریه و اجتماعی باز تعریف میکردند تا به این ترتیب ضمن فعالیت نیکوکارانه، از دستیازی دولت به اموال خود ممانعت به عمل آورند. این رویه البته با سقوط رضاشاه، اصلاح شد و حکومت با تصویب حقوق مدنی، به سازمان اوقاف و اموال وقف شده وجاهت رسمی داد و همین امر به توسعه مجدد موقوفه ها در کشور انجامید. با این وجود همچنان سازمان ها و بنیادهای خیریه مورد توجه قرار داشته و بسیاری از خیرین، صاحبان قدرت و ثروت، علاقمند بودند تا بخشی از اموال خود را برای توسعه این قبیل سازمانها اختصاص دهند.
شکلگیری دولت در معنای جدید و مدرن خود، همزمان با سلطنت رضاشاه صورت پذیرفت و به تدریج با تدوین نظام نامههای مختلف، تاسیس نهادهای خدماتی، نظارتی، اجتماعی و … را در دستور کار خود قرار داد. ساختار برخی از این نهادها به ویژه در بخشهای اجتماعی، مبتنی بر جلب مشارکت عامه مردم بود. از این رو طبقه متوسط و تحصیلکرده جامعه به سازمانهای نیمه دولتی نظیر شیر و خورشید و سازمان پیشاهنگی گرایش پیدا کرده و به فعالیت پرداختند. در این میان حضور زنان، چشمگیرتر بود.
نقش زنان تحصیلکرده و طبقه متوسط در توسعه سازمانهای خیریه اعم از سازمانهای دولتی و خصوصی در دوران پهلوی دوم رشد چشمگیری پیدا کرد. به ویژه پس از کودتای مرداد ۳۲ که احزاب سیاسی امکان کمتری برای فعالیت پیدا کردند و مبارزه زیرزمینی با حکومت را در دستور کار قرار دادند، زنان پیشرو این فرصت را یافتند تا با دوری از عرصه سیاسی و فعالیتهای چریکی، در راس سازمانهای عمومی اعم از خیریه یا خدماتی فعالیت خود را گسترش داده و از حمایت همه جانبه حکومت نیز برخوردار باشند.
عمده فعالیتهای داوطلبانه زنان در دوران پهلوی به گسترش شبکه بهداشت، ارتقاء رفاه اجتماعی، آموزش زنان و خانواده، ایجاد یتیم خانه، احداث مدارس روستایی و کلاسهای ویژه دختران، ساماندهی کودکان بیخانمان و نگهداری از سالمندان، به ویژه زنان بیسرپرست و ناتوان معطوف بود.
حکومت تمامیت خواه پهلوی به ویژه در دو دهه نخست آن، علاقه چندانی به تفویض اختیارات خود به بخش خصوصی و نهادهای عمومی غیردولتی نداشت، به ویژه که نهاد دولت مدرن را تازه بنا کرده بود و هر گونه فعالیت خارج از مجرای دولت را نوعی تضعیف دستاورد خود میدانست.
دولت، ناگزیر به نهادسازی است و نهادها برای انجام امور محوله خود نیازمند کادری برای مدیریت و رهبری هستند. این کادر تا پیش از عصر پهلوی، به صورت عمده از میان رجال و شاهزادگان انتخاب میشد. اما این رویه جوابگوی دولت مدرن نبود. چرا که اولا شیوه حکمرانی مدرن به تقویت قدرت مرکزی پرداخته و خود را متمایز از حکومت ملوک الطوایفی میسازد. از سوی دیگر حوزه گسترش نفوذ و اعمال قدرت دولت افزایش یافته و به زنجیرهای از نهادهای کوچک و بزرگ حاکمیتی در اقصی نقاط کشور وابسته شده است. در حالی که زمامداری کلاسیک مبتنی بر اعطاء امتیازهای تفویضی به حاکمان محلی در ازای فرمانبرداری آنها از نهاد سلطنت بود.
اگر طبقه رجال، نظامیان و تجار در دوران قاجاریه و پیش از آن حلقه واسط حکومت و مردم بودند، در دولت مدرن این طبقه متوسط است که به حد رابط میان دولت و ملت تبدیل شده و با نفوذ گسترده در نهادهای دولتی و خصوصی، جامعه را متاثر از اندیشه، سبک زندگی و کنشگری خود میکند. خصوصیت مهمی که افراد این طبقه، اعم از زن یا مرد، به صورت مشترک از آن برخوردار هستند، نوعی تمایل به فعالیتهای خیرخواهانه و داوطلبانه در اوقات فراغت است.
طبقه متوسط اجتماعی یک خصوصیت دیگر نیز دارد که آن را متمایز از دیگر اقشار جامعه میسازد و آن نقش و جایگاهی است که زنان از آن برخوردارند.
رفاه نسبی، استقلال رای، درآمد اقتصادی ماهیانه در کنار تحصیل و فعالیت در جامعه باز، باعث شده تا زنان طبقه متوسط اجتماعی بیش از مردان به کنش گری خیرخواهانه روی آورده و حضور فعال داشته باشند. پیش از این نیز زنان در قالب تشکلهای مذهبی به فعالیتهای خیرخواهانه خود نظم و نظام داده بودند، اما شکل ساختارمند آن در قالب بنیادهای خیریه، نه تنها سطح تاثیرگذاری آنها را افزایش داد، بلکه بر موضوع فعالیت، شیوه عمل، حوزه نفوذ و جامعه هدف آنها نیز تاثیر گذاشت.
انجمن خیریه زنان ارمنی تهران، که آن را بایستی نخستین تشکل رسمی زنان ایران دانست، در سال ۱۲۸۴ خورشیدی با هدف ایجاد اشتغال برای نیازمندان و تامین هزینه های درمانی بیماران بی بضاعت تاسیس شد و در طی فعالیت خود توانست خدمات بسیاری به کودکان، بیماران و سالمندان فقیر ارمنی ارائه بدهد.
انجمن مخدرات وطن، در سال ۱۲۸۹ خورشیدی با هدفی کاملا سیاسی توسط گروهی از زنان پیشرو نظیر صدیقه دولت آبادی، همت آغا بیگم و آغا شاهزاده امین تشکیل شد. این انجمن به طبع شرایط ایران پس از مشروطه کاملا رویکردی سیاسی داشت و بر علیه منافع روسیه در ایران موضع گیری میکرد. بعدها در کنار کنشهای سیاسی، به برخی امور خیر نیز پرداخت و با تاسیس دارالایتام و سپس مدرسه، آموزش رایگان دختران را در دستور کار خود قرار داد.
رویکردهای انجمن مخدرات وطن، بعدها سرلوحه برخی دیگر از تشکلهای زنان قرار گرفت و به تشکیل بنیادهای دیگری در ایران انجامید. تنها تفاوت مهم و آشکار آنها با انجمن، حذف رویکرد سیاسی و جایگزینی گرایشهای اجتماعی در عملکرد سازمانهای خیریه زنانه بود. به ویژه که تشکیل جمعیت نسوان شیر و خورشید سرخ در ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ و کانون زنان ایرانی در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۱۴، تحت حمایت بسیار رضاشاه و دستگاه حکومتی او قرار گرفته بود، آنچنانکه یکی از اعضاء خاندان سلطنتی به عنوان رئیس، در راس امور هر دو مجموعه قرار داشت. این تشکل ها بر خلاف انجمن مخدرات هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت و تنها به امور اجتماعی نظیر تعلیم خانه داری، آموزش تربیت کودکان، فرهنگسازی برای مصرف کالای ایرانی، کمک به کودکان بیسرپرست و مادران فقیر، ترویج ورزش در میان زنان و دختران، احداث شیرخوارگاه، توسعه بهداشت عمومی در مناطق محروم و … در سراسر کشور میپرداخت.
تجربه تشکیل انجمنهای دولتی زنانه با جمعیت نسوان شیر و خورشید سرخ، به رشد نسبی دست یافت و پس از آنکه کمیسیون خیریه در این جمعیت با هدف توسعه موسسههای خیریه و ترغیب زنان در سراسر کشور برای فعالیت در این قبیل موسسهها، کار خود را آغاز کرد، شدت بیشتری نیز به خود گرفت.