من اگر بخواهم بگویم ما در ایران کجا قرار گرفته ایم، باید بگویم در ایران هیچ سمنی در حوزۀ عرضه کننده دانش نداریم؛ چون این قضیه حتما رویکرد علمی نیاز دارد، حتما قدرت شبکهسازی نیاز دارد که در آن توانمند نیستیم.
خیریهها جزء نمادهای جهان سنتی هستند، سابقهشان طولانی است. نهادهای مردم نهادی هستند که تقریبا در همه کشورها نقش مؤثری داشتند و با سازوکارهای جهان سنتی خودشان را تا امروز، یعنی تا دنیای مدرن، حفظ کردند. در عین حال سمنها هم که نماد جهان مدرن هستند. در کنار آنها پدید آمدند، رشد کردند و امروز کنار خیریهها برخی از امور و فعالیتهای مردم را دنبال میکنند. وقتی که نهادهای جهان مدرن پدید میآیند، این سؤال مطرح میشود که آیا همچنان به نمادها و نهادهای جهان سنتی نیاز داریم؟ خیلی از مواقع این در ذهن روشنفکران پدیده آمده است که گویی نهادهای جهان سنتی مزاحمان جهان نویناند و اگر میخواهیم مدرن باشیم پس نهادهای مدرنیته را بسازیم، بهاء بدهیم و با آنها کار کنیم. ایثار خداداد طی سالهای گذشته در حوزه سمنها فعالیت داشته است، بسیاری او را میشناسند و جزء کسانی است که علاقهمند به توانمندی ایران است. به همین خاطر تلاش میکند تا در فضای امروز جهان و ایران بگوید که توانمندی ایران با کدام یک از این دو نهاد اجتماعی، یعنی سازمان مردم نهاد یا مؤسسات خیریه، محقق میشود. شاید شق سومی هم بشود مطرح کرد و آن این است که بگوییم هردوی اینها چطور میتوانند در کنار هم فعالیت کنند و البته به توانمندی ایران هم کمک کنند. این مطلب خلاصه نشست آقای ایثار خداداد با عنوان «خیریه یا سمن؟» است که در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۹ در بنیاد خیریه راهبری آلاء برگزار شده است.
افرادی که در خیریهها و سمنها کار میکنند به چند دسته تقسیم میشوند: گروه اول افرادیاند که با تجارب بسیار خوبی از کارهای دولتی میآیند. این دوستان سازمانی با ساختار اداری را قبلا هدایت کردند؛ بنابراین یک سازمان اداری هم ایجاد میکنند، کاملا مکانیکی و غیر افقی. گروه دوم در بخش خصوصی حضور داشتند، بعد وارد این عرصه شدند. از آنجایی که در بخش خصوصی بر بحث بهرهور بودن فرایندهای سازمان حساس هستند، این افراد در بخشی از ایدههای سازمانی خیلی قوی عمل میکنند؛ ولی در بخشی دیگر از موضوعها نمیتوانند پیش بروند. گروه سوم که اسمشان را گذاشتهام آدمهای خیلی خوب، افرادیاند که تجربه کار تشکیلاتی و ساختاری را اصلا ندارند و فقط به واسطه حس مسئولیت آمدند. البته نه اینکه دو گروه قبلی حس مسئولیت نداشتند، حتما داشتند. به قول عزیزی حضور در این عرصه لیاقت میخواهد و هرکسی به این لیاقت نمیرسد. این گروه بسیار میتوانند موفقتر از دو گروه قبلی باشند؛ ولی معمولا در کشور ما بسیار ضعیفتر از دو گروه قبلی عمل میکنند چون واقعا کار تشکیلاتی بلد نیستند. برای اینکه به تفاوتهای سمن با خیریه برسیم لازم است کمی در ادبیات کلی این موضوع همسو شویم. در هر کشوری ۳ مدل سازمان داریم: سازمانهای دولتی، سازمانهای خصوصی و سازمانهایی که اصطلاحا میگویند بخش سوم. روابط اینها در کشورهای مختلف متفاوت است. در بعضی جاها کاملا جدا از هم اند، گاهی وقتها جدا از هم اند؛ ولی میزان تأثیرگذاریشان باهم فرق میکند. در برخی جاها نیز، مانند رویکرد شوری سابق، همان دو بخش یا وجود ندارند یا اگر وجود دارند کامل دردل دولت اند، استقلالی ندارند. کشور ما هم تقریبا چنین فضایی دارد؛ یعنی دولت خیلی بزرگتر از دو بخش دیگر است، گرچه جاهایی هم پوشانی دارند.
چرا سازمانهای بخش سوم در دنیا مطرح شدند؟ رویکردهای متفاوتی در بحث توسعه در دنیا وجود دارد، اینکه مسئول توسعه در جامعه چه کسی است: دولت، بخش خصوصی یا بخش سوم؟ مثلا برخی به شدت اعتقاد دارند توسعه باید از دولت شروع شود، مثال ایشان هم کشورهایی نظیر چین و برزیل هستند که در چند سال اخیر توسعه یافتند.
اما بحث توسعه از کی شروع شد؟ زمانی که جنگ جهانی دوم تمام شد کشورهای بسیاری ویران شده بودند، در آن زمان بحث این بود که چه کسی باید کشور را بسازد؟ ابتدا نگاه این بود که موتور توسعه را در دولت بگذاریم و دولت مسئول آبادانی بشود. بعد از مدتی متوجه شدند نماد دولت، قدرت است و قدرت امری فسادپذیر است. اگر همه موضوعات در اختیار دولت باشد، عملا بیشترین کیفیت و بهره وری را با کمترین هزینه نمیتوان انتظار داشت. کم کم دنیا به سمت خصوصیسازی رفت.
تقریبا در دهه ۵۰ و اوایل دهه ۹۰ میلادی بحث خصوصیسازی مطرح شد و موتور توسعه به دست بخش خصوصی افتاد. نتیجه آن شد که بهره وری افزایش یافت، اتلاف منابع کمتر شد و مردم فرصت انتخاب بیشتری یافتند. اگر همه ابعاد توسعه در اختیار بخش خصوصی باشد، چون نماد بخش خصوصی سود است، اگر به سود نرسد خدماتی ارائه نمیدهد؛ یعنی کسی که پول ندارد نمیتواند از خدماتی نظیر درمان و آموزش و… استفاده کند. تقریبا در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی این نگاه به وجود آمد که موتور توسعه باید در بخش سوم باشد. بخش سوم نمادش داوطلبانگی و همکاری است. دیگر مثل دولت از ابتدا قدرتی ندارد و مثل بخش خصوصی متعلق به شخص خاصی نیست. اصلا شعارش این است: «از مردم، برای مردم، به وسیله مردم». تمرکز کشورها امروزه بر بخش سوم است، در این حد که وقتی میخواهند دو کشور را با هم مقایسه کنند دیگر قدرت نظامیاش را نمیسنجند، پویایی جامعه مدنیاش را باهم میسنجند، اینکه میزان مشارکت مردم در سرنوشتشان چقدر است؟ اینجاست که مثلا سرانه کار داوطلبانه میشود نماد توسعه است، در این حد که وقتی کامعه مدنیاش را باهم میان کار داوطلبانه سازمانهای بخش سوم چه سازمانهایی هستند؟
سازمانهای بخش سوم متشکل از سازمانهای متنوعی هستند:
- سمنها
- خیریهها
- تشکلهای کارفرمایی و کارگری
- اتحادیهها
- احزاب
- رسانهها
سامان دادن به بیتعادلیای که دولت و بخش خصوصی در جامعه ایجاد کرده اند، بزرگترین کار بخش سوم است. بخش سوم بیشتر سراغ موضوعاتی میرود که منتهی به توسعه پایدار شود؛ چون هدفش حرکتهای ماندگار است. در بخش سوم اگر قرار باشد سازمانی از هر نوع شکل بگیرد، به اصلی اساسی نیاز دارد به نام اعتماد. امروزه میگویند بزرگترین زیرساخت برای سرمایه اجتماعی کشور اعتماد است: «اعتماد
مردم به مردم، اعتماد مردم به دولت و اعتماد دولت به مردم». اگر در کشوری اعتماد از بین برود، آن جامعه به سمت نابودی میرود. متأسفانه وضعیت اعتماد در کشور ما مطلوب نیست و آن قدر که بر توسعه سخت در سالهای گذشته تمرکز کردیم، بر توسعه نرم تمرکز نکردیم.
ویژگی سازمانهای بخش سوم سازمانهای بخش سوم ویژگیهایی دارند، این ویژگیها شامل مباحثی نظیر دموکرات بودن، پاسخگوو شفاف بودن، اخلاق مدار بودن، غیرسیاسی بودن، قدرت نمایندگی اعضا و… است. پاسخگویی شفاف: این موضوعی است که هیچوقت بخش خصوصی و دولتی نمیتواند در این سطح به پای بخش سوم برسد. سازمان خصوصی از نظر مالی فقط موظف است به ذی نفعان خودش پاسخ بدهد؛ ولی سازمان بخش سومی در حیطه سمنها موظف است به هرکس که از او مطالبه کند پاسخگو باشد؛ چون هیچ چیز پنهانی ندارد. اخلاق مداری: نیاز به توضیح ندارد و برای همه روشن است. غیرسیاسی بودن: کلا سازمانهای بخش سوم، غیر از احزاب، قرار نیست وارد فعالیتهای سیاسی بشوند؛ اما این سازمانها به شدت مسئولیت سیاسی دارند. به این معنی که سمنها موظفاند مطالبات اعضایشان را قبل از انتخابات از آن نامزدها مطالبه کنند و اگر نامزدی پذیرفت، بدون در نظر گرفتن اینکه متعلق به چه جریانی است، به جامعه هدفش معرفی بکند. قدرت نمایندگی اعضایشان را داشته باشد. در سمنها بحثی هست به اسم مشمولیت که با مشروعیت فرق میکند. مشروعیت یعنی چقدر قانونی هستیم. ولی مشمولیت یعنی اینکه اگر در حوزه بیماران دیابتی فعالیم و در ایران مثلا ۱ میلیون بیمار دیابتی هست، زمانی میتوانیم بگوییم نماینده این اعضا هستیم که حداقل ۸۰۰ هزار نفر از این افراد عضو ما باشند. خیلی از سمنهای ما، حتی قدرت نمایندگی جامعه هدفشان را ندارند. غیرانتفاعی اند. به این معنا که کسب و کاری در کار نیست و اگر هم باشد الزاما سودش خرج همان مأموریت سمن میشود. داوطلبانه اند: منظورمان داشتن نیروی داوطلب نیست، منظور این است که هیئت مدیره، هیئت امنا، مؤسسین، همه با آن لیاقت و طلبیده شدن آنجا هستند، نه اینکه به اجبار آمده باشند. مستقل اند: سمنها باید استقلال خود را حفظ کنند. اگر قرار باشد فردی از نهادی سیاسی یا نهادی خصوصی در هیئت مدیره باشد و از این قضیه بخواهد استفاده بکند، دیگر استقلال وجود ندارد. با مسئولیت اجتماعی اند: سمنها از ابتدا باید روی مسئولیت اجتماعیشان حساس باشند. قرار نیست خدماتی به اعضا بدهند که به جامعه صدمه بزند؛ مثلا محیط زیست صدمه ببیند، اختلاف طبقاتی یا تبعیض ایجاد شود. خیلی وقتها حرکتهای سمنها عقیم میماند به این دلیل که وارد منطقهای میشوند؛ ولی حاضر نیستند به اصول فرهنگی، مذهبی، بومی آن منطقه احترام بگذارند؟ پویایی: سمن حتما پویا، آینده نگرو هدفمند پیش میرود.
نقشهای کلی سازمانهای بخش سوم سمنها حرکت دهنده اجتماعی اند، اصلاح کننده اند، آینده نگرند، تعلیم دهنده و مشاورند. خلاقیت و نوآوری، تأسیس کنندگی، حمایت کنندگی، سخنگویی از ویژگیهای دیگر سازمانهای این بخش است. مورد مهم دیگراینکه ناظر ودیدبان هستند. بسیاری از چالشهایی که در کشورمان داریم، به علت نبود یک نهاد بخش سوم ناظراست. اکثر آمارهای جهانی که در دنیا راجع به رتبهبندیهای مختلف عرضه میشود، از دولتها یا بخش خصوصی گرفته نمیشود. آن آمارها را از افرادی میگیرند که به نوعی شخصیتهای حقیقی یا حقوقی در بخش سوم هستند. چون بخش سوم قرار است اخلاق مدار باشد، پی سود و قدرت نباشد، پس آمارهایش هم میتواند مطمئنتر باشد.
روابط دولت با بخش سوم رابطه بیگانگی: اصلا از پتانسیل همدیگر خبر ندارند، نه دولت میداند این سمن چه قابلیتهایی دارد، نه سمن میداند دولت چه قابلیتهایی برایش ایجاد میکند. این رابطه کلا بازنده – بازنده است. رابطه بدبینانه: به همدیگر سوء ظن دارند. سمن میگوید دولت میخواهد مرا حذف کند، دولت هم میگوید که اصلا تو برای چه هستی؟ باهم رقابت دارند. باز هردو بازنده اند. رابطه ابزاری: در این رابطه معمولا بخش سوم در اختیار دولت است. در واقع ابزار دولت میشود. بازهم طرفی برنده است، طرفی بازنده.
رابطه تعاملی: منظور این است که دو طرف بلدند از ظرفیتهای یکدیگر استفاده بکنند. منظور این نیست که الزاما دولت باید به سمنها بگوید که من برایتان چه کار کنم؟ دولتها در پی حل مشکلات خودشان اند. این قدرت سمن است که چگونه نیاز دولت را با اهداف خودش گره بزند، اعمال نفوذ بکند و از این موضوع بتواند خروجی بگیرد. چرخه عمر سازمانها سازمان در بخش خصوصی بعد از شکل گیری و گذران دوران طفولیت و رشدش به بلوغ میرسد. وقتی به بلوغ میرسد، شروع نابودیاش است. در دنیا سازمانها در این نقطه دو رویکرد دارند یا مهندسی مجدد میکنند اگر محصولشان هنوز مورد تقاضا است، آن را چابکتر و قویتر میکنند یا اینکه محصول و خدماتشان را کلا عوض میکنند. ملاک ما الآن بخش خصوصی یا دولتی نیست. این را فقط از این منظر گفتم که وقتی مدیری دولتی یا خصوصی وارد بخش سوم میشود، در نگاهش با این چرخه عمر به آن سمن نگاه میکند. این نگاه صدماتی میتواند بزند؛ چون چرخه سمنها کاملا متفاوت است. در مرحله یک، سمن «باشگاه» است، گروهی از مؤسسین یا افرادی که هم نیاز بودند، مثلا بیماران خاص، دورهمدیگر جمع شدند برای ایجاد صدایی واحد. هیئت مدیره اول شکل میگیرد. کارها کاملا داوطلبانه است و همان هیئت مؤسس امور را انجام میدهد. هیچ کس را ندارند، خودشان هستند و خودشان! اگر که بتوانند دوام بیاورند به مرحله «دبیرخانه کوچک» میرسند. در این دبیرخانه کوچک سیستم اجرایی و دفتری کوچک و دو سه تا نیرو اینها را پیدا میکنند و تمام تلاششان این است که با نهادها ارتباط بگیرند، چرا؟ چرا این قدر به دنبال برقراری ارتباط اند؟ همه تلاششان این است که بگویند: «ما هستیم، ما را ببینید. ما داریم باری از روی دوش جامعه برمیداریم»؛ ولی در عمل خدمات جذابی نمیتواند به اعضاء نشان بدهند؛ چون خیلی ساختارمندند و خیلی وقتها در این مرحله حذف میشوند. به صورت درونزا حذف میشوند؛ یعنی اعضاء خودشان گروه را رها میکنند. اگر بتوانند دوام بیاورند وارد مرحله «دبیرخانه تخصصی» میشوند. در دبیرخانه تخصصی دیگر ساختار سازمانی حرفهای دارند. بخشهای اجرایی دارند و میتوانند خدمات متنوع به اعضا بدهند. تأثیرگذاریشان بر سیاستهای دولت شروع میشود. قانونگذاری نمیکنند، بلکه بر وضع قانون تأثیر میگذارد. اگر قرار است تصمیمی راجع به مثلا بیماران دیابتی گرفته شود، مسئولان حتما نظر این گروه را میخواهند. شاید الزاما حرفشان را گوش نکند ولی میدانند اگر بخواهند به گروهی برسند که فعال این حیطهاند باید سراغ این افراد بروند. اگر دوام بیاورند به مرحله «عرضه کننده دانش» میرسند. مرجع آن موضوع در کل کشور میشوند، چه برای بخش خصوصی، چه برای دولت و چه برای سایر سمنها. اگر قرار باشد سمنی در همان مأموریت شکل بگیرد حتما میآید سراغ این سمن واز آنها مشورت میخواهد. اگر قرار باشد دولت قانونی برای آن موضوع وضع کند حتما میآید نظر آنها را میگیرد.
سمنهای ما در ایران در کدام مرحله بلوغ هستند؟ من اگر بخواهم بگویم ما در ایران کجا قرار گرفته ایم، باید بگویم در ایران هیچ سمنی در حوزه عرضه کننده دانش نداریم؛ چون این قضیه حتما رویکرد علمی نیاز دارد،
حتما قدرت شبکهسازی نیاز دارد که در آن توانمند نیستیم. همین الان شبکههایی بین سمنهای ما هست که برای صدای واحدتری میخواهد شکل بگیرد؛ اما اصول شبکهسازی را رعایت نکرده اند. اصول شبکهسازی زیاد است من مثلا برخی از آنها را بگویم: مثلا شبکه حق ندارد وارد فعالیت اعضای خودش بشود. به عنوان مثال ما شبکه ایکس داریم که زیرمجموعهاش ۱۰ تاسمن است اما میبینیم خدماتی که شبکه دارد عرضه میکند با خدماتی که یکی از اعضایش دارد یکی است. این به این معنی است که آن سمن در کار سایر اعضا دخالت میکند. گاهی وقتها اعضای شبکه اصلا مأموریتشان دیگر با مأموریت شبکه نمیخواند. شبکه وقتی شکل میگیرد بعد از تأسیس دیگر میگوییم باید برخی بروند بیرون و بعضی اعضای جدید بیایند؛ چراکه مثلا این هماهنگی را پیدا نکرده است. یا میگوییم قدرت شبکه بالا به پایین و پایین به بالا نحوه استفاده کردنش تعریف دارد. فرض کنید سمنی حق دارد برود روبروی فلان نهاد بگوید من عضوفلان شبکه هم هستم؛ یعنی آقای مسئول، اگر من را رد بکنی، من به یک شبکه بالاتری هم وصلم، قدرت مطالبهگری من رفته بالا. ولی معکوسش را خیلی نباید استفاده بکنیم. بگوییم فلان رئیس شبکه زنگ میزند به فلان وزیر راجع به حقوق فلان عضوش صحبت میکند، پس شما دارید رانت ایجاد میکنید؟ ولی کلا در ایران سمین عرضه کننده دانش نداریم؛ اما به اندازه انگشتان یک دست یا شاید بشود گفت دو دست، دبیرخانه تخصصی داریم. ۹۹٪ سمنهای ما در مرحله باشگاه و دبیرخانه کوچک اند؛ طیفی این وسط درواقع بالا پایین میشوند. بعضیها نزدیک شدند به سمت دبیرخانه تخصصی، بعضیها ابتدای دبیرخانه کوچک اند.
خیریهها و سازمانهای مردم نهاد چه تفاوتی دارند؟ برویم سراغ آن بحث اساسیمان «خیریهها و سازمانهای مردم نهاد چه تفاوتی دارند؟» ببینید بحثی که ما داریم این است که فکر کنم همه باهم پذیرفتید که خیریه پایه سمن است. نکتهای هم بگویم، هرچیزی که از من میشنوید حاصل مدیریتسازی داخلی است. حاصل این است که درواقع در دل سازمانهای کشور، هم من و هم همکارانم تلاش کردیم به این نقطه برسیم. ما کشوری هستیم که توانایی ملی مذهبی بالایی داریم، هرجایی هم سمنی قوی شده از حالت خیریه آغاز کرده است. اصلا آن قسمت باشگاه از دید من خیریه است. چیزی که باید بدانیم این است که ما یک طیف هستیم. در بحث خیریه و سمن هم میخواهم بگویم این طیف هست. – اولین تفاوت اساسی که این دو سر طیف بین خیریه و سازمانهای مردم نهاد دارد این است که خیریهها بینهایت تمرکزشان در گرفتن حمایت از حامی هایشان، گرفتن حمایتهای نقدی است؛ ولی سمن قبل از حمایتهای نقدی بیشتر در پی گرفتن حمایتهای اعتباری و تخصصی است. پس سمنها تمرکزشان صرفا روی کمکهای نقدی نیست، به تخصص فرد واعتبار فرد قبل از پولش نیاز دارند.
خیریهها تمرکز در سطح آسیب دارند ولی سازمانهای مردم نهاد به ریشه آسیب نزدیک میشود؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه من اگر کودک کاری میبینم و برایم مهم است که این در سرما نلرزد، اگر خیریه داشته باشم حتما به آن بچه لباس گرم میدهم. ولی اگر سمن باشم فقط لباس گرم نمیدهم! بررسی میکنم اصلا چرا این بچه اینجاست؟