رویدادها

...

  • امروز : چهارشنبه - ۵ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 24 April - 2024

::: آخرین مطالب

پژوهشکده مطالعات وقف و نیکوکاری (خیرماندگار) کشف «خود» و زیستن با «دیگری» جایگاه نهادهای خیریه در ارتقای کارکرد تأمین مالی خرد به‌ منظور فقر زدایی | دکتر محمد سلیمانی خیریه‌ها در جهت خانه‌دار کردن نیازمندان گام بردارند. نوآوری اجتماعی در جوامع محلی با تأکید بر تجربیات جهانی در حوزه پیشرفت راه‌هایی برای توسعه امر خیر در نسبت با پیشرفت کشور برون‌سپاری تحول اجتماعی | سوزان کاتس واتکینز. آن سوییدلر و توماس هانان (ترجمه: احمد سعیدی) درس‌هایی از Santé Diabète در مالی | استفان بسانکن و همکاران (ترجمه: فاطمه عبدالعظیم بیگ) سازمان‌های غیردولتی و مسئله بیکاری | علیرضا اسکندری‌نژاد سازمان‌های غیردولتی و نقش آنها در توسعه پایدار جامعه | زین‌العابدین نور حسنی و همکاران (ترجمه: فاطمه عبدالعظیم بیگ) فرهنگ نیکوکاری نا امنی روانی جامعه را از بین می‌برد رشد خیریه‌ها در نقشه پیشرفت کشور | محسن الیگودرز کوشش‌ها و کشمکش‎‌ها در نسبت نیکوکاری با پیشرفت ایران | نعمت‎الله موسی‎پور کارکردهای نیکوکاری در پیشرفت کشور | سید حسین سیدی شماره ۹ (بهار ۱۴۰۲) شماره ۸ (پاییز و زمستان ۱۴۰۱) اطعام پایدار بر پایه کرامت انسانی نقش آستان‌های مقدس در اشاعه فرهنگ اطعام و نیکوکاری | محمدرضا مداحی استعاره اجتماعی از یک دستور الهی | مریم محمدی مردم فقیر بازیچه نیستند | حسین شیخ

12
گفتگوی ساجده ابراهیمی با آمنه لاجوردی:

نا امید نشدن دشوار است

  • کد خبر : 776
  • 31 شهریور 1397 - 16:46
نا امید نشدن دشوار است
آمنه لاجوردی ۲۴ ساله، معلم داوطلب در منطقه محروم سربیشه استان بیرجند که خودش نیز برآمده از منطقه‌ای محروم است به صورت داوطلبانه به روستای «مشوکی» در دوازده کیلومتری مرز افغانستان رفته تا معلم مدسه بی‌سقفی شود که امید بچه‌هایش مانند در و دیوار مدرسه نم کشیده بودند. با او درباره ضرورت انجام کارهای داوطلبانه و پرداخت مدرسه به این امور به عنوان نهادی رسمی و متولی امر آموزشی گفت‌وگو کرده‌ایم.

کار داوطلبانه در قالب کمک‌های غیرمالی به مردم نیازمند تازگی ندارد. سال‌هاست شاهد کنش‌های خیرخواهانه‌ای هستیم که از سوی برخی افراد و یا تشکل‌های کوچک اتفاق می‌افتد. افرادی که بدون چشم‌داشت مالی کمک به مردم یا منطقه‌ای را وظیفه خود احساس کرده و درصدد برمی‌آیند تا به هر طریقی اعم از جمع‌آوری کمک نقدی و رساندن آن به افراد نیازمند و یا حضور در منطقه و انجام کارهای مورد نیاز مانند تدریس و… باری از دوش هم‌نوعان خود بردارند.

لطفا کمی از سوابق خودتان و دلیل علاقمندی‌تان به این کارها برایمان بگویید.

من مدیر – آموزگار یک مدرسه در دوازده کیلومتری مرز افغانستان بودم که حالا بخاطر ادامه تحصیل به تهران آمده‌ام. کل مردم روستای مشوکی روی هم یک خانوار هم نبودند. از وقتی به آنجا رفتم نگاهم به زندگی عوض شد. در دوران دانشگاهی اردوی جهادی رفته‌ام. اما آن اردوی جهادی با اینکه آدم در جایی محروم زندگی کند فرق می‌کند. دانشجو امیدوار است که برمی‌گردد. شرایطی برایش فراهم می‌شود که راحت باشد. اما وقتی بعنوان یکی از اعضای همان منطقه محروم به آنجا برود و بخواهد مدت طولانی با آن‌ها زندگی کند، دغدغه‌هایش مانند همان‌ها می‌شود. کار من در آنجا وظیفه‌ام بود و از هر معلمی انتظار می‌رود که وظیفه‌اش را انجام بدهد. که اگر هم اینطور باشد و هرکس وظیفه‌اش را انجام بدهد اصلا به خیریه‌ها نیازی نیست. در مدرسه‌ای که بودم کاری می‌کردم که هر مدیری وظیفه‌اش بود. اوضاع آنجا نابسامان بود. سقف مدرسه ریخته بود. آب منطقه نیترات داشت. بچه‌ها می‌گفتند باران که می‌آمد معلم قبل زیر آن کاسه می‌گذاشت که آب جمع شود و چهار سال وضع همین بوده اما برای کسی مهم نبوده است. چون وظیفه‌شان را درست انجام نمی‌دادند. از نابسامانی اوضاعش همین را بگویم که تا همین چندسال پیش از افغانستان کسانی می‌آمدند و بچه‌ها را از روستا می‌دزدیدند. این سختی‌ها بود اما مردمش خیلی مهربان بودند. آدم‌های پاکی که شاید دیگر مانندشان را نبینم.

از سال گذشته در موسسه ملی ندای سلامت مرهم عضو شدم که در حوزه سلامت کار می‌کنند. برای کسانی که باید صورتشان جراحی شود و توان پرداخت هزینه‌اش را ندارند. این گروه به مناطق محروم می‌روند و کسانی که نیازمندند را رایگان عمل می‌کنند. من نماینده این انجمن در خراسان جنوبی هستم. قرار است تیرماه این گروه به خراسان هم بروند. کار جهادی معنایش همین‌هاست. دکتر و گروهش در عین اینکه خودشان در رفاه هستند اما به مناطق دیگر می‌روند. دلیلش هم این بود که دکتر کلانتر هرمزی یک شب در کنار بیمارستان دیده که همراه بیمار بیرون و در خیابان خوابیده است. با خودش فکر کرده که چرا به جای اینکه آن‌ها به اینجا بیایند او به شهرهای دیگر و بالای سر مریض‌ها نرود؟ اگر هر آدمی نظرش همین باشد و تلنگری بخورد، شاید کمتر افراد نیازمندی وجود داشته باشند. اگر هرکدام افراد منفعت ذره‌ای از تخصصی که دارند را به دیگران برسانند کشورمان جای بهتری خواهد بود.

خیلی از افراد در برخورد با اشخاصی که داوطلبانه به مناطق محروم می‌روند و کار جهادی می‌کنند این است که خب اصلا چه ضرورتی دارد ما مردم این کارها را انجام بدهیم؟ این کارها وظیفۀ دولت است و هر دولتی موظف است که رفاه شهروندانش را تامین کند. شما بعنوان کسی که خودتان در چنین اموری فعال هستید جایگاه و اهمیت آن را در جامعه چقدر و چگونه ارزیابی می‌کنید؟ سطح توقع ما از دولت و نهادهای بالاتر چقدر باید باشد؟ درست است که بگوییم دولت این کارها را بر عهده دارد و منِ شهروند ولو در برابر هم‌نوع خودم مسئولیتی ندارم؟

اینکه بگوییم همه مردم انتظار داشته باشند دولت کار بکند درست نیست. هیچ دولتی نمی‌تواند همه چیزی که برای جامعه نیاز است را برآورده کند. من چون سال‌ها در آن منطقه زندگی کردم می‌دانم که منطقۀ محرومی است و نیازمند رسیدگی‌های زیاد. کسی که در رفاه نسبی بزرگ شده و به سرش می‌زند که به آنجا برود و کمکی هم بکند، شاید نتواند برای مردم آنجا خیلی موثر باشد. خیلی از دوستان من در دانشگاه بودند که وضع مالی خوبی داشتند. اما دلشان می‌خواست بروند اردوی جهادی و فقر و محرومیت را هم ببینند. کار جهادی برای همه لازم است. کسی که کمتر محرومیت را تجربه کرده خوب است که برود و تجربه کند و زندگی آن‌ها را ببیند. نگاه بقیه این است که این آدم جهادگر به مردم کمک می‌کند. اما به نظر من بیشترین کمک را به خودش کرده است. چون نگاهش به زندگی تغییر می‌کند. دیگرانی را می‌بیند که در شرایط حداقلی زندگی می‌کنند. در کنارش کارهایی هم می‌کند که برای بقیه مفید است. سال گذشته در منطقه‌ای که معلم بودم ضرورت کار جهادی را احساس کردم. کاش آقایانی بودند و می‌آمدند مدرسه را تعمیر می‌کردند. من باید کارهایی برای مدرسه می‌کردم. باید در آن منطقۀ دور گچکار پیدا می‌کردم و این کارها از دست من برنمی‌آمد. بعضی هم زیاد از حد از مردم توقع دارند. بعضی کارها را هم باید خود دولت انجام بدهد. حداقلش این است مدیری که در بالا نشسته خودش درد مردم را کشیده باشد. هم مردم باید این کار را بکنند و هم دولت موظف است. اما هردو باید تجربه کنند تا بدانند محله‌ای غیر از شهر و استان خودشان هم هست. که حتی موبایل آنتن نمی‌دهد. آب آشامیدنی‌شان نیترات دارد. سه هفته مدرسه من بخاطر درگیری بچه‌ها با هپاتیت بخاطر همان آب آلوده تعطیل شد.

یک برداشت از کار خیر پول دادن و یا همان صدقه دادن است. فرآیندی که در آن خّیر با اشخاص نیازمند ارتباطی ندارد و نیازهای واقعی آن‌ها را نمی‌شناسد. بنظر آنچه در فعالیت‌های جهادی هم مهم است همین کنش داوطلبانه و دخالت فعال در ماجرا است. چطور می‌توانیم برداشت غلط پول دادن بجای کاری کردن را حذف کنیم؟ در این زمینه نیاز به تبلیغ یا چیزی شبیه به آن داریم؟ می‌دانیم بین کسی که به شهری دیگر می‌رود و آن فردی که در منطقۀ محروم است رابطه‌ای عاطفی هم برقرار می‌شود. یعنی نیازهای عاطفی هم در این بین برطرف می‌شوند. جهادگر در جریان مشکلات دیگر قرار می‌گیرد و کارهایی دیگر هم می‌کند.

باور پول دادن هم غلط نیست. قبل از اینکه خیریه‌ها در اندازه امروزی رشد و توسعه پیدا کنند کمک کردن را خودم فقط در صندوق‌های کمیته امداد می‌دیدیم. شاید آن مدل کمک کردن نادرست بود. اما گاهی کمک دادن همان پول دادن است. گاهی رفتن و دیدن است. گاهی شنیدن دردِدل است. حتی در همین تهران هم خیلی‌ها نیازمند کمک هستند. وقتی توی مترو می‌نشینم انگار آدم‌ها با خودشان هم غریبه‌اند. بلند شدن و جا دادن به آدمی که ایستاده است هم کمک است. کمک کردن جاهای مختلف مصادیق مختلف دارد. آدمی که وضع مالی خوبی ندارد هرچقدر هم که با او حرف بزنیم و درد دلش را بشنویم برایش فایده زیادی ندارد. اما باید بدانیم در کنار کمک مالی کارهای دیگری هم می‌شود انجام داد. نگوییم حالا که پول ندارم پس کاری دیگر هم نمی‌کنم. کسی هنری دارد و می‌تواند در آن حوزه کمکی بکند. پزشک متخصص می‌تواند ساعتی را برای این کار اختصاص بدهد. بدون هزینه گرفتن از تخصص و حرفه خودش استفاده کند. من این باور را غلط نمی‌دانم.

با توجه به اینکه شما معلم هستید و با نهادهای رسمی سروکار دارید، نقش این نهادها را در نهادینه کردن روحیه نیکوکاری چقدر می‌دانید؟ اصلا می‌شود از نهاد رسمی چنین توقعی داشت؟ در سرفصل‌های درسی یا سیاست‌های کلان آموزشی این مساله در نظر گرفته شده است؟ و چقدر از سوی مراجع آموزشی مورد توجه است؟ در محتوا و متون کتاب‌های درسی به آن توجهی می‌شود؟

باید توقع داشت. یکی از چیزهایی که برای آموزش و پرورش در کل دنیا و ایران تعریف شده این هست که آموزش و تربیت مهمترین بخش این مقطع است. اما اینکه چقدر به آن‌ها پرداخته شده جای تردید است. در کتاب هدیه‌های آسمان خیلی روی این موضوع مانور داده‌اند. در کتاب قرآن هم همینطور. در کتاب اجتماعی هم این موضوع مورد اشاره هست. اما چیزی که باید تمیزش دهیم این است که خیلی مطالب در کتاب‌ها آمده، بچه‌ها هم خیلی خوب درباره آن صحبت می‌کنند. اما تاثیری روی همان بچه‌ها ندارد! مثلا در مدرسه خودم آشغال روی زمین ریخته بود. از هر نه نفر که رد شدند یک نفر آن را برداشت و بقیه بی‌توجه بودند. تازه یک نفرهم به او می‌گفت: «چرا برمی‌داری؟ به ما ربطی ندارد.» کم‌کاری‌هایی وجود دارد. اما اصل مهم نهادینه کردن آن است. خیلی از ما خوب حرف می‌زنیم. اما چرا نیکوکاری نهادینه نمی‌شود؟ به روش تدریس، نگاه معلم و اینکه اصلا ابزار و شرایطش را دارد یا نه مربوط می‌شود. من این مشکل را می‌بینم. کتاب‌ها را می‌شود با دستکاری درست کرد. اما همینکه خودم معلم اصلا اعتقادی به پرورش این روحیه نداشته باشد را چطور می‌شود درست کرد؟ اینکه خود معلم دغدغه داشته باشد و بتواند فکر دانش‌آموزانش را بیدار کند خیلی مهم است. نمی‌گویم همه معلم‌ها بی‌دغدغه‌اند. اما شرایطش هم فراهم نیست. در کلاس چهل نفره من نمی‌شود به این پرداخت. حجم کتاب‌ها زیاد است و خانواده‌ها فکر می‌کنند باید بچه‌ها از مدرسه ریاضی و علوم و… یاد بگیرند. او را به کلاس زبان هم می‌فرستند اما برایشان مهم نیست فرزندشان دل کسی را شکسته باشد. یعنی اعتقادی ندارند. درحالیکه باید از خود خانواده هم این مساله آموزش داده شود.

یک برداشت هم این هست که هر دانش‌آموز مثلا روزی شش ساعت در مدرسه است و بقیه وقتش را تلویزیون یا نهادهای غیر رسمی دیگری پر می‌کنند. مثل هیئات، موسسات آموزشی و…. برای این نهادهای غیررسمی هم می‌توانیم سهمی در انتقال این روحیه قائل باشیم؟

وقتی از تربیت حرف می‌زنیم فقط شش ساعت آن در مدرسه است. خانواده مهم‌تر است. قبل از مدرسه اول باید خانواده را در نظر گرفت. مشکل شاید از آموزش و پرورش هم بوده که ما بیشتر از خانواده آموخته‌ایم تا مدرسه و معلم. هیئت و… همه در ارتباط باهم باید باشند. من از هیچ‌جایی سلب مسئولیت نمی‌کنم. چون جامعه از تک تک این آدم‌ها تشکیل شده است. نمی‌توانیم بگوییم فقط مدرسه یا فقط خانواده، فقط دولت. مسئولیت را بر عهده فقط جایی خاص نندازیم. اگر دانش آموز ببیند چیزی در مدرسه گفته شده و دغدغه پدرش هم هست و یا اگر دغدغه او نیست حداقل مخالفتی هم با آن ندارد و نمی‌گوید تو فقط به فکر خودت باش، امر در او نهادینه می‌شود. پس همه باهم تاثیر گذارند.



کنش‌های داوطلبانه از سوی دانشجویان در قالب اردوهای جهادی زیاد مطرح می‌شود. در رده سنی دانش‌اموز هم بنظرتان می‌توانیم شاهد این فعالیت‌ها باشیم؟ حالا شاید نه به آن شکل دانشجویی که به شهری دیگر بروند و کارهایی بکنند. اما همین مشارکت داشتن آن‌ها در حوزه‌های محیط زیست، خیریه‌ها و… قابل طرح در مدارس هست؟ یا مثلا شاید بشود پیشنهاداتی برای بازدید دانش‌آموزان از مناطق محروم داشت. به فرض وقوع، این کار تاثیر مثبتی می‌تواند داشته باشد؟

باید دید که دانش آموز قبل آن چه نگاهی داشته است. همه مثل هم نیستند. شاید کسانی که محرومند از این برخوردها ناراحت شوند که کسانی که شرایط بهتری دارند آمده‌اند و آن‌ها را تماشا می‌کنند. در دوران ابتدایی کمتر پیش می‌آید. اما خب در هر شهر و محله‌ای می‌شود مصادیق را برای بچه‌ها تعریف کرد. تا خودشان وقتی می‌بینند به آن مفهوم برسند. مثلا بچه‌ها در خیابان کودکان کار را می‌بینند. باید نگاهشان با همان مصداق‌ها تغییر کند. اما کمتر در مدارس این امکان وجود دارد که بچه‌ها را مخصوص به بازدید ببریم. تجربه من جالب است که یک بچه چهارم دبستانی خودش تجاربی دارد و برای بقیه می‌گوید. فیلم‌هایی می‌شود به آن‌ها نشان داد. با رعایت‌شان افراد اگر بچه‌ها حضوری بروند و ببینند هم خوب است.

ما در دبستان «طرح کرامت» داریم که به هدف ترویج اخلاق نیکو و پسندیده ایجاد شده. اما متاسفانه فقط فرمایشی است. چون برای آموزش و پرورش مهم است که این کار فقط انجام شود و روی برگه بیاید و تاثیر آن روی بچه‌ها برایش دیگر مهم نیست. ساز و کار هم اینطور است که دانش آموز را اینطور بار می‌آورد که کنشگر نباشد.

اگر مدارس واقعا محل زندگی کردن باشند بچه‌ها این چیزها را هم یاد می‌گیرند. مثلا شنیده‌ایم که در ژاپن مدارس مستخدم ندارند و بچه‌ها خودشان مدرسه را تمیز می‌کنند. من اگر یاد بگیرم می‌دانم که این وظیفۀ خودم است و نباید محیط را آلوده کنم. خودم اگر جمع نکنم کسی دیگر جمع نمی‌کند. جداسازی در مدارس ما به این مساله دامن می‌زند. بچه‌های استثنایی، نابینا و… از بچه‌های سالم جدا شده‌اند. بچه‌های زیادی مشکلات حرکتی و… دارند. اما چرا اینها را نمی‌بینیم؟ وقتی بچه‌ها در مدرسه این‌ها را ندیده‌اند. نمی‌دانند کسی هست که نمی‌تواند راه برود، ببیند، اوتیسم دارد و… در جامعه هم نمی‌داند باید با او چه رفتاری کند حتی اگر بخواهد رفتار خوبی داشته باشد. چون تعامل خوب و درست را یاد نگرفته است. همین پر کردن ساعات درسی و فقط یاد گرفتن ریاضی و علوم مشکل‌ساز است. او نمی‌داند در برابر هم‌کلاسی و هم‌نوع دیگرش که نابینا و… است چطور برخورد کند. در مدرسه که یاد نگیرد بزرگ هم که شد بلد نیست. وقتی در مدرسه تبلیغ نشده که با یک اوتیسم چه برخوردی کنیم در جامعه هم این مهارت را دانش آموز ما نخواهد داشت. اگر مدرسه محل زندگی باشد خیلی از مشکلات حل می‌شود. کاش نگاه کلی به آموزش و پرورش تغییر کند. نگاهی که در سند بنیادین چیزهای قشنگی نوشته. می‌گوید: «دانش آموز فرد سالمی برای جامعه باشد و حیات طیبه داشته باشد.» اما این را چقدر در مدارس به دانش آموز یاد می‌دهیم؟ پاسخ به این تردیدهای زیادی به همراه دارد.

بنظر شما خیرین ضرورت تربیت نیکوکار را متوجه هستند؟ چه روش‌ها و یا راهکارهایی برای توجه دادن آن‌ها به ضرورت این امر در نظر دارید؟

دوران راهنمایی من در مدرسه‌ای گذشت که یک دکتر هزینه ساخت آن را داده بود. چندبار که به مدرسه ما آمدند ما از حضورشان خیلی خوشحال می‌شدیم. حضورش روی من تاثیرگذار بود. مدرسه و دانش آموزان را رها نکرده بود. می‌گفت اگر بازهم کمکی باشد ما می‌توانیم کمک کنیم و منظورشان هم فقط کمک مالی نبود. همان صحبت‌ها برای ما فایده داشت. می‌گفت: «ما هزینه را دادیم و توقع داریم شما تلاش کنید موفق شوید و موفقیتتان را به اشتراک بگذارید و بقیه از آن سود ببرند.» این تجربه من بود. اما اینکه خیرین و بچه‌ها خودشان چه کنند را می‌توان از محیط زیست شروع کرد. بچه‌ها باید به این باور برسند که این کاری مفید برای جامعه و خودشان است و این آموزش مثل کلاس‌ها، فرمایشی نشود. بچه‌ها خودشان باید نظر بدهند چون فکرهای بکری دارند و می‌توانند کمک کنند.

کمی هم از سختی‌های کار جهادی برایمان بگویید.

من کلمه جهادی را خیلی به کار نمی‌برم و نمی‌پسندم. حتی ایستاده در اتوبوس هم می‌شود کار جهادی کرد. مثل لبخند زدن. چون کم در مردم خیلی کم آن را می‌بینم. کار جهادی که می‌گوییم تصور همه کار در منطقه‌ای محروم می‌شود. اما فقط منحصر به منطقه دورافتاده نیست. چون خودم از جایی دورافتاده آمده‌ام می‌گویم.

قبلا فکر می‌کردم مردم شهرهای بزرگ مثل تهران محروم و نیازمند نیستند. منظورم هم فقط مالی نیست. حالا که خودم ساکن تهران شده‌ام می‌بینم که کار جهادی فقط آن معنای رایج را ندارد. خیلی گسترده‌تر است. سختی زیاد دارد. وقتی بدانی که سختی دائمی است و باید طولانی مدت آن را تجربه کنی سخت‌تر هم می‌شود.

اگر فقط بخواهیم آن شرایط را تصور کنیم باید بگوییم برای چند ساعت گوشی‌تان را خاموش کنید. فکر کنید هیچ راه ارتباطی ندارید. آبی که می‌خورید فقط همین بطری آب است و تمام. نمی‌توانید بروید دوش بگیرید. این مهم است. کسانی که می‌خواهند کار جهادی کنند اگر این را بدانند خیلی زود نمی‌برند. خیلی از این کارها اراده و روحیه قوی می‌خواهد. آدمی که کار را شروع کرده باید بداند این کار آسان نیست. سختی را هرچقدر بگویم حق مطلب ادا نشده و نمی‌شود. گاهی ممکن است کار از طرف موسسه خاصی باشد. یا آدم خودش است و خودش. اینها سختی ندارند. همینکه آدم بخواهد ناامید نشود سخت‌ترین کار است. ناامید نشدن سخت است و در کار داوطلبانه باید چراغ امید را روشن نگه داشت تا به نتیجه برسیم.

لینک کوتاه : https://ava.kheir.ir/?p=776
  • نویسنده : ساجده ابراهیمی

نوشته های مشابه

31شهریور
نیکوکاری بخش روزمره زندگی ماست
گفتگوی ساجده ابراهیمی با منصوره مصطفی‎زاده:

نیکوکاری بخش روزمره زندگی ماست

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیریت تارنما منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.