اگر یک استارتاپ ناتوان را نکشید، در واقع به خودتان خیانت کردید.
یکی از اولین کسب و کار ها در زمینه کرادفاندینگ دونیت بود که توسط محی سنیسل تاسیس شد و به تامین مالی برای پروژه های نیکوکارانه شهرت داشت. به همین دلیل او تجربیات جالب و تاثربرانگیزی از این فضا دارد: از کارآفرینی اجتماعی برای روستاییان تا دستگیر شدن به دستور دادستان. محی سنیسل در سال ۱۳۹۸ به کار دونیت پایان داد و در حال حاضر در کانادا به زندگی و فعالیت مشغول است. به بهانه عنوان فناوری نیکوکارانه و آسیب شناسی جریان کرادفاندینگ نامه محی سنیسل پس از پایان کار دونیت و مصاحبه ایشان را با اکوموتیو که پیشتر انجام شده است را منتشر می کنیم.
متن نامه محی سنیسل
«علیرغم اینکه اولین کسبوکارم در فضای اینترنت، بیش از ۱۲ سال پیش راه اندازی شد، اما آشنایی من با عبارت “استارتاپ” و فضایی که امروزه بعنوان “کامیونیتی کارآفرینی” میشناسیم، به سه و نیم سال پیش برمیگردد؛ زمانی که تنها چند ماه از راه اندازی پلتفرم دونِیت میگذشت و بعنوان یکی از استارتاپهای چرخه اول آواتک انتخاب شد(یـ)م.
به وضوح، شور اشتیاقم برای ترک سمت مدیرفنی یکی از بزرگترین شرکتهای هاستینگ ایران، ترک خانواده و سفر به تهران و شروع یک جریان جدید را به خاطر دارم. جریانی که بعدها فهمیدم با ارزشهای ذاتی و حتی خواستههای مادی من نیز تطابق دارد؛ خلق یک جریان (ارزش) جدید.
این تطابق دلیلی شد تا علاوه بر فعالیتم به عنوان بنیانگذار و مدیر دونِیت، فعالیت زیاد و نقشهای مختلفی در اکوسیستم کارآفرینی داشته باشم؛ منتور، کوچ، داور، مجری، برگزارکننده رویداد و … و به همین دلیل با افراد زیادی، خصوصاً مدیران استارتاپهای کوچک و بزرگ ارتباط نزدیک و دوستانهای داشتم و دارم.
مقدمه را با این تذکر طولانیتر میکنم که قصدم بیان و تکرار مباحثی است که در جمعهای دوستانه کارآفرینان مطرح میشود، اما چون گفتنش هزینه دارد، بجز توییت سهیل و نطق شایان، کمتر نشانهای بطور عمومی از آن پیدا میشود. حقایقی که یکی از هزاران دلیل “سونامی مهاجرت” هستند.
قصدم “سیاه نمایی” نیست، قصدم طرح این سوال است که چرا بازگویی حقیقت برابر سیاه نمایی است؟ چرا گفتن حقیقت هزینه دارد؟ آن هم هزینهای که در کمترین حالت طرد شدن است؟
از مشکلات نمیگویم چرا که دغدغه این نیست. مشکل، خوراک کارآفرین است. تا مشکل و نیاز به بهبود نباشد کارآفرینی هم نیست. از عدم ثبات میگویم؛ از اینکه یک شبه حلال، حرام و حرام، حلال میشود. از اینکه فیلترینگ به واقع، در بند فورسماژور قراردادها جای گرفته است. از اینکه فیلتر شدن پیپینگ به یک موضوع معمول تبدیل شد.
از اینکه نتیجه چند سال فعالیتت میتواند بواسطه اعمال نظر شخصی مدیر فلان نهاد در یک مجوز، یک شبه به باد فنا رود.
از اینکه دانشبنیانت میکنند تا مالیات ندهی، اما کفگیر که به دیگ خورد، عبارت صنعتی را به دانشبنیانت میچسبانند تا مالیات بدهی که راضی باشند، و همتراز بزرگترین صنایع کشور باشی که راضی باشی!
از تضاد در گفتار و کردار میگویم؛ از اینکه در هر نطقی عبارت “بدون چشمداشت” را چندبار میشنویم و به خودمان میقبولانیم که حتماً همینطور است. چشممان را روی رانتهایی که به نام کارآفرینی خوردند و بردند میبندیم.
از اینکه کباده حمایت از کارآفرینی و جوانان میکشیم اما سرمایههایشان را در حساب بانکی حبس میکنیم تا سود ۱۵% و بلکه بیشتر بگیریم.
از اینکه سرمایهگذار خطرپذیر باشیم و خطرات را صرفاً برای کارآفرین بپذیریم. از بیعدالتی میگویم؛ از اینکه برای دریافت مالیات بیست میلیونی کارآفرین را ممنوع الخروج میکنند، اما بزرگترین نهادهای اقتصادی، فرارهای مالیاتی به روشنی روز دارند.
از اینکه استارتاپ نباید دو دفتره باشد و صدها غول مالی، حقوق اعلام شده کارمندانشان هر سال با کف حقوق وزارت کار رشد میکند. از زیادهخواهی میگویم؛ که برق روشنی آینده هر صنعتی به چشمشان خورد، آستین بالا زدند، مجوز گذاشتند، حیاط خلوت ساختند و وارد شدند. هر جا هم نتوانستند وارد شوند تقبیح و تحدید کردند.
از اینکه باهوشترین افراد را انتخاب میکنیم و بعد تلاش میکنیم همانها را فریب دهیم. از این میگویم که چنان ترکمانچایی با کارآفرین امضا میکنیم که جرأت حرف زدن هم نداشته باشد.
از برچسبزدن میگویم؛ از از اینکه میلیاردها تومان خرج ساخت کارآفرین تکشاخ میکنیم در صورتی که تکشاخهایمان تبدیل به دشمن فرضی شده و بردن نامشان هم هزینه دارد. میگوییم در اسراییل سرمایهگذاری کرده است، اما نمیپرسیم مگر راهی به ایران برایش گذاشتیم؟
از این میگویم که اکوسیستمی که از وزیر تا کارآفرین آن از هزار نفر تجاوز نمیکنند، شبنامهها راحتتر استارتاپها سرمایه جذب میکنند.
عدم ثبات، تضاد در گفتار و کردار، بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی، زیادهخواهی و برچسبزدن و …، کارآفرینان را «نـاامـیـــــد» کرده. نمیگویند چون کارآفرینند، ناامیدی برایشان قبح دارد. اما این موضوع مثل زنده نگهداشتن بیمار مرگ مغزی با دستگاه است. باور کردنش سخت است اما باید باور کنیم. باید قبل از اینکه توییتها و بلاگ پستهای بیشتری بخوانیم و نطقهای بیشتری بشنویم، فکری بکنیم.
من این قبح را میشکنم؛ من ناامید شدم، نه از خودم، که اگر اینطور بود حتماً خودکشی میکردم، از شرایطی که حتی وزیر جوان هم نتوانست بهترش کند.
اما به همه آنهایی که دعوتشان کردم به کارآفرینی باید بگویم، من دروغ گفتم. ناخواسته دروغ گفتم، ببخشید. اینجا جای خلق ارزش نیست، اینجا آب گل آلودی است که عدهای ازش ماهی میگیرند.»
گفتگوی محی سنیسل در مورد تجربه دونیت