- آقای دکتر در وهله اول میخواستم از شما بپرسم موضوع نیکوکاری و پرداختن به آن در ایران معاصر آیا میتوانند موضوع راهگشا باشد دقیقتر عرض کنم آیا نیکوکاری نسخهای است که همچنان میتوان برای رفع تبعیض و کاهش فاصله طبقاتی در جامعه کنونی تجویز کرد؟
این پرسش شما در واقع دو پرسش است. یکی اینکه آیا در ایران معاصر نیکوکاری جایگاهی دارد یا خیر؟ پرسش دوم اینکه آیا نیکوکاری میتواند شکاف طبقاتی موجود در جامعه ایرانی را برطرف کند؟ این دو پرسش را باید جداگانه طرح کرد و اساسا نسبتی با یکدیگر ندارند.
در پرسش نخست که در مورد اهمیت نیکوکاری در جامعه کنونی پرسیدهاید، باید عرض کنم که اگر نیکوکاری را ما به معنای دیگردوستی و دیگرخواهی تعبیر کنیم، یعنی فعالیت و رفتاری که افراد به صورت فردی یا به صورت نهادی برای کمک به دیگران انجام میدهند و از طریق این فعالیت و رفتار تلاش میکنند تا احساس و عاطفه و باور خودشان به دیگری را ابراز کنند. اگر ما نیکوکاری را به منزله راهبرد اجتماعی بدونیم که فرد یا سازمان در زندگی خودش برای شکل دادن فضای اجتماعی و انسانی و اخلاقی انجام میده که در اون انسانها در جامعه و زندگی اجتماعی شکلی از دوستی، محبت و انسانیت را تجربه کنند، در این صورت نیکوکاری چه برای جامعه معاصر ایران، چه برای هر جامعه دیگری امری ضروری است. به این معنا که انسانها تنها در صورتی قادرند زندگی خودشون را معنادار کنن، همبستگی و با هم بودنشون را شکل بدهند که در رفتارها و زندگیشون احساس مودت احساس دوستی احساس تعلق و پیوند با دیگری را به صورت امری داوطلبانه و اختیاری ابراز کنند.
نیکوکاری فعالیتی است که چند ویژگی داره که این ویژگیها را من توضیح میدم. معتقدم که این ویژگیها برای زندگی اجتماعی شاداب و انسانی و اخلاقی و برای با هم بودنهای جمعی الزامی است. به این معنا الزامی است که هستیشناسی زندگی جمعی مبتنی بر این نوع فعالیت است. این ویژگیها را در چند نکته عرض میکنم.
نکته اول اشاره کردم هسته مرکزی فعالیت نیکوکارانه، دیگرخواهی یا دیگردوستی است. ما به فعالیتی کار نیک میگوئیم که آن فعالیت معطوف به دیگری یا دیگران است. مثلا فرض کنید در روابط دوستی، یا در فعالیت کشاورزی، یا همکاری، وقتی ما کالایی یا حتی از بدنمون مثلا خون اهدا کنیم یا بخشی از وقت و انرژی خودمون صرف دیگری و دیگران میکنیم ما به این فعالیت میگوئیم فعالیت نیکوکارانه. پس اولین ویژگی مهم این است که نیکوکاری متمرکمز است بر حس دوستی و محبت نسبت به دیگری است. این دیگری میتواند هموطن، همسایه، هم نوع، همکار و یا هر انسان دیگری باشد.
ویژگی دوم نیکوکاری داوطلبانه بودن و اختیاری بودن آن هست. ما به فعالیتی که افراد اون را از روی میل، اراده، آزادی و آگاهی انجام میدهند و الزام یا اجبار رسمی حقوقی و قانونی پشت آن نیست، به این فعالیت نیکوکارانه میگوئیم. به بیان دیگر، انجام یک فعالیت حداقل به دو روش ممکن است. نخست فعالیتهایی است که فرد دلایل گوناگون ملزم و مجبور به انجام آنها است و دوم فعالیتهایی که فرد اونها را به صورت اختیاری و داوطلبانه انجام میدهد.
به طور مثال در نظر بگیرید ما وقتی به عنوان معلم، یا کارگر فعالیت شغلی انجام میدیم و تعهدات حقوقی داریم نسبت به سازمانی که در آن مشغول خدمت هستیم. این فعالیت که ما در محل کار خود حاضر میشویم و کارویژهای خاص خود را انجام میدهیم، و در ازای آن حقوق دریافت کرده و از امتیازهایی برخوردار میشویم. به این گونه از فعالیت که برای انجام آن تعهد حقوقی وجود دارد، نیکوکاری اطلاق نمیشود، بلکه به آن فعالیت شغلی میگویند. در این میان ممکن است آن معلم یا کارگر شغل خود را دوست هم نداشته باشد ولی به هر حال مجبور هستند برای اجتناب از بیکاری و کسب درآمد به این فعالیت شغلی تن بدهند.
میان فعالیت شغلی و نیکوکاری تفاوتهایی وجود دارد. کار نوعی امر الزامی، حقوقی با مجموعهای از تعهدات رسمی است. در حالیکه نیکوکاری بر اساس آرمانی اخلاقی، دینی یا انسانی شکل میگیرد و برعکس شغل، کاملا اختیاری و داوطلبانه بوده و در ازای آن تعهد استخدامی و حقوقی وجود ندارد.
ویژگی سوم نیکوکاری عبارت است از فعالیتی که پیامد اون و نتیجهای که به بار میاره فعالیتی سازنده است به این معنا سازنده که کسی که این فعالیت و انجام میده و گروهی که آن فعالیت معطوف به اونها هست از انجام این فعالیت رشد میکنند و نیازهاشون تامین میشه و موجب رونق، شکوفایی، توابخشی و بالندگی در زندگی اجتماعی میشه. بنابراین فعالیت نیکوکارانه همواره فعالیتی سازنده است. درباره کار اینجور نیست و تعهدی وجود ندارد که پیامد آن فعالیت شغلی واقعا سازنده باشد.
مثلا فرض کنید فردی در یک کارخانه تسلیحات، اسلحه تولید میکند. آن فرد در حال انجام شغلش است و پیامد اون سلاحهایی که میتونه به کشتن آدمها بیگناه منجر بشه، یا مثلا نمیدونم افرادی که تو سازمانهای اطلاعاتی، امنیتی، جاسوسی فعالیت میکنند، خب این پیامد فعالیتشون میتونه به سرکوب یا به تخریب جوامع، گروهها یا افراد گوناگونی بیانجامد.
نیکوکاری فعالیتی است که معطوف به پیامدهای سازنده است. یعنی ما میدونیم که با انجام این فعالیت نیازهای حیاتی عدهای پاسخ داده میشه. فرض کنید مثلا پیامد فعالیت پزشکان بدون مرز، هلال احمر یا سازمانهای امدادی، نجات جان بیماران، کمک به مستمندان و افراد آسیب دیده است. اینها از نوع فعالیتهای نیکوکارانه است به این دلیل که نتایج پیامدهای اونها موجب رشد و بهبود شرایط آدمها میشود.
نکته چهارم اینکه در فعالیت نیکوکارانه، فرد انجام دهنده به اندازه افرادی که آن خدمات را دریافت میکنند و شاید بیش از آنها، از حظ معنوی، رشد اخلاقی و احساس رضایت برخوردار میشود. مثلا در نظر بگیرید فردی که خون خودش را اهداء میکنه، آن فرد از اینکه توانسته جان کسی را نجات بده، دردی را کاهش بده، احساس انسان بودن میکنه، احساس اینکه بخشی از نیازهای اخلاقی خودش را تامین میکنه یا بهتره بگم ما انسانها دو نوع نیاز داریم. نیازهایی که به انسان بودن ما مربوطه و نیازهایی که به انسان شدن ما مربوط است. در دسته نخست همه ما برای زنده ماندن به آب، هوای سالم، غذا، بهداشت، امنیت، مسکن و… نیازمندیم. اینها نیازهایی است که انسان بودن ما تامین آنها را اجتناب ناپذیر ساخته است. اما انسان شدن بحث دیگری است. انسان شدن یعنی رشد و شکوفایی و تحقق فضیلتها و ارزشهای انسانی در وجود ماست. باید توجه داشته باشیم که همه ما مستعد انسان شدن هستیم. اما این استعداد باید شکوفا بشود. این اتفاق هم وقتی بروز میکند که فرد فعالیتی انجام میدهد. مثلا استعداد هنری وقتی شکوفا میشود که فعالیتی در این زمینه انجام شود. برای بروز انسانیت نیز باید از طریق فعالیتهای نیکوکارانه عمل نمود. نیکوکاری همانگونه که پیشتر بیان کردم، نوعی فضیلت است که از طریق آن فرد نیکوکار، انسان ورزی میکند. مثلا مراقبت از دیگری، مراقبت از طبیعت، نجات جان فرد، پرهیز از دروغگویی، کلاهبرداری، عدم آسیب زدن به دیگران، پرهیز از تجاوز به حقوق دیگران، اینها همه انسان ورزی هستند. یعنی فعالیتهایی هستند که ما انجام می دهیم تا انسان شدن ما ممکن بشود.
در دنیای مدرن و معاصر، هر جامعهای از جمله جامعه ایران که وارد دنیای جدید و تجدد شده به این ویژگیها نیازمند است. از جمله این ویژؤگیها حس دیگرخواهی است که باعث میشود تا افراد در هر جایگاهی که قرار میگیرند، فعالیتها و خدماتی فراتر از شغل خود به دیگر افراد جامعه ارائه بدهند. مثلا من در جایگاه معلمی باید به گونهای رفتار کنم که دانش آموزان و دانشجویانم شیفته دانش بشوند، بالندگی پیدا کنند و من را سرمشق انسان بودن تصور کنند. این نسبت وقتی برقرار میشود که من فراتر از شغل و کسب درآمد، به معلمی و وظایف خود در قبال دانش آموزان نگاه کنم.
بنابراین مشاهده میکنیم که کار و نیکوکاری نسبتی با هم دارند. یعنی ما میتوانیم کارها را نیکوکارانه انجام دهیم. علاوه بر اینها ما میتوانیم بیرون از کار نیکوکاری کنیم. یعنی چی؟ کار فعالیتی است که هدف آن کسب درآمد است. در حالیکه هدف از نیکوکاری کسب درآمد نیست، بلکه ابراز دیگرخواهی، ابراز همبستگی، عشقورزیدن و امثال اینهاست.
به تعبیری که آنتونی گیدنز، یکی از ویژگیهای مدرنیته کاهش اجبار و افزایش اختیار است. معنای این حرف این است که ما تا زمانی که تحت انقیاد و اجبار فعالیت میکنیم، ولو آنکه آن فعالیتها درست هم باشند و به لحاظ اخلاقی مشکلی هم نداشته باشند، باز ما به آن فعالیتها نمیتوانیم اطلاق نیکوکاری بدهیم. نیکوکاری وقتی معنای خودش را پیدا میکند که ما به فعالیت خود چه در درون کار و چه بیرون از کار، کیفیت ویژهای را اضافه یا الصاق میکنیم که اون کیفیت ویژگیهای نیکوکارانه دارد.
بنابراین دنیای مدرن و معاصر در درون خودش این ویژگی را داره که اختیار انسانها را بالا ببره یعنی اونجایی که افراد عاملیت دارند و اراده معطوف به انتخاب کردن، آزاد بودن و رها شدن از الزامها و فشارها و انقیادهای گوناگون.
دنیای مدرن سکهای است که دو رو دارد. یک روی آن انضباط، انقیاد، سلطه و الزام است و روی دیگر آن انتخاب، آزادی، آگاهی و اراده است.
کنشهای نیکوکارانه در دنیای معاصر مهماند به این دلیل که رویه آزادی، اراده، آگاهی و انتخاب را برای ما برجسته میکنند. به بیان دیگر یکی از راهبردهای مهم و اثربخش برای نشان دادن اراده، آگاهی، آزادی و انتخاب، نیکوکاری است. اونجایی که فرد بخشی از مال، جان، بدن، زمان یا اعتبارش را به فرد یا افرادی از جامعه هدیه میدهد، نیکوکاری بروز میکند. بخشش یکی از ارکان نیکوکاری است. کسی که عضوی از بدنش اهداء میکند، یا استادی که بخشی از زمان خارج از کار خود را در مراکز محروم به تدریس اختصاص میدهد و یا وکیل، پزشک و… که تخصص خود را به صورت رایگان در اختیار نیازمندان بیبضاعت قرار میدهند، همه این دسته از افراد در رده نیکوکاران قرار دارند.
آرمان انقلاب روشنگری در قرن هفدهم و هجدهم، آزادی، عقلانیت، انسان گرایی و برابری است. اینها ارزشهای بنیادین فرهنگ معاصر است. هرجایی که تجدد و مدرنیته شروع به شکلگیری میکند، شاهد رشد این ارزشها و اهمیت یافتن آنها هستیم. هر کدام از این ارزشها را اگر بخواهیم بحث کنیم، فرض کنید مثلا انسانگرایی و توجه به انسان، کرامت، حرمت، عزت و… میبینیم که با نیکوکاری نسبت برقرار میکند. انسانگرایی به معنای جلوگیری از تجاوز و تعرض به انسان است. بخشی از این گرایش با مفهوم نیکوکاری معنا پیدا میکند. یا مثلا آرمان آزادی، چه آزادی دیگران باشه و چه آزادی خود ما، بخش مهمی از این آرمان در واقع به دیگرخواهی بستگی دارد.
آگوست کنت، بنیانگذار جامعهشناسی در نیمهاول قرن نوزدهم که مکتب پوزیتیویسم را ارائه کرد، دینی هم آورد به اسم دین انسانیت. کنت میگفت که انسانیت یک هدیه اخلاقی به نام دیگرخواهی دارد. به ظن او تمام علم انسانی، علم اجتماعی حالا جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی، فلسفه و… فضیلتی در خودشون دارن یا بچه اخلاقی دارن که آن دیگرخواهی است. اینکه یاد بگیریم دیگرخواهی کنیم. این دیگری میتواند قومی باشد، مذهبی باشند و…
بنابراین اگر بخواهیم مفهوم نیکوکاری را به معنای مدرن آن به کار ببریم، شکلی از دیگرخواهی و دیگردوستی است. البته نیکوکاری در همه ادیان، سنتها و ادوار تاریخی نیاز همیشگی بشر بوده است و تمامی آنها گونههایی از نیکوکاری را تبیین کرده اند. مثلا در آئین زرتشت که یکی از قدیمیترین ادیان جهان است، با سه مولفه پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک مواجه هستیم. نیکی مسیری است که از انسان بودن به انسان شدن راه پیدا میکند.
در فرهنگ معاصر و فرهنگ مدرن هم نیکویی و نیکوکاری با ارزشهای دوره روشنگری یعنی آزادی، عقل گرایی، علم برابری دارد. در جامعه معاصر ایران هم وضع به همین شکل است. اگر ما بخوایم تجربهای از تجدد ما داریم توسعه بدیم که فضیلتها و اخلاق در اونجا گرفته باشه مهمترین جایی که میشه تعریف کرد گسترش دیگر خواهی است.
در نقطه مقابل این مفهوم دیگرستیزی قرار دارد. در این معنا غرب و شرق مقابل همدیگر قرار میگیرند، زن و مرد، اقوام، زبانها، ادیان و همه و همه در مقابل یکدیگر قرار خواهند گرفت.
در ساختارهای غیر دموکراتیک، حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری، درست است که اینها دولتهای مدرنی هستند، اما رویه فرهنگی مدرنیته را نمیپذیرند. آنها حکومتهایی هستند که از مدرنیته فقط شکل دولت، ساختار حکومت، عقلانیت اقتصادی و امکانات تکنولوژیکش را میپذیرند، اما با مفاهیم بنیادین آزادی، برابری و… نسبتی برقرار نمیکنند. خب این تناقض در کشورهای گوناگونی که مدرن میشوند، وجود دارد. آنها مبانی مدرنیته را به صورت گزینشی انتخاب میکنند. در جامعه ایران هم ما با چنین مشکل و چالشی مواجه هستیم. نیکوکاری در واقع به معنای مدرنش دچار چالش شده به این معنا که دولتهای مدرن در ایران که از رضاشاه شروع میشه، با مفهوم مدرنیته به صورت گزینشی برخورد کرده و بنیانهای آن را به چالش کشیده است. به هر صورت جامعه معاصر ایران اگر بخواهد در بستر فرهنگ مدرن و معاصر زیست کند، بدون گسترش کنشهای دیگردوستانه، دیگرخواهانه و انسان ورزی موفق نخواهد بود و ما هرگز نخواهیم توانست به جامعهای متوازن، متعادل و توسعه یافته مبتنی بر نوعی تحول پایدار دست پیدا کنیم.
- با شرحی که فرمودید اگر ممکن است بفرمائید که به نظر شما امر خیر را در ساختار انسانشناسی چگونه میتوان تبیین کرد؟
از منظر انسانشناسانه، کار نیکوکارانه و خیر، با همان ویژگیهایی که توضیح دادم، از دو منظر ضرورت و هستیشناسی انسان و فرهنگ است. از مارگارت مید، انسانشناس کلاسیک پرسیدند که تمدن از کی آغاز شد و او در پاسخ گفته بود که تمدن از آن لحظهای آغاز شد که وقتی اولین انسان در هزاران سال پیش پایش شکست و زخمی شد، کسی تلاش کرد تا به او کمک کرده و برای دردش مرهمی پیدا کند. این سخن به این معنا است که تمدن از آنجا آغاز شد که ما آدمها دیگرخواه شدیم. ما آدمها به طرف خیر رفتیم. اما مهمتر از تمدن، خود انسانها هستند. بشر هم از زمانی انسانی شد که ارزشهای دیگرخواهانه، دیگردوستانه، ارزشهای خیر و نیکوکارانه و فعالیتهای آزاد و داوطلبانه گسترش پیدا کند. انسانها در فضایی که تنها به رفع نیازهای فردی افراد توجه میشود، بلوغ اجتماعی پیدا نمیکنند.
جورج زیمل، جامعهشناس آلمانی در تبیین زیست بشر دو قاعده را ترسیم میکند، «زندگی» و «بیشتر از زندگی». او در ادامه با اشاره به این تقسیمبندی میگوید، انسان شدن ما به بیشتر از زندگی کردن مربوط است. ما زندگی میکنیم تا با تامین یک سری نیازها زنده مانده و عمر بیشتری را تجربه کنیم. جانوران هم همینگونه هستند. گیاهان هم همینطور. آنها هم دوست دارند تا برای مدت بیشتری زنده باشند. اما انسانها بر خلاف گیاهان و جانوران نیازمند «بیشتر از زندگی» هستند. به این معنا در زندگی بشر مفاهیمی چون نیکوکاری وجود دارد. خیر وجود دارد، رفتارهای آزاد داوطلبانه دیگرخواهی و دیگردوستی وجود دارد.
زندگی در جامعه مدرن، تلاش برای «بیشتر از زندگی» کردن هست. تلاش برای خلق زیبایی، مهربانی، دیگردوستی و… است. انسانشناسی مدرن قائل به این تلاشها است. بنابراین از نظر انسانشناسانه فرهنگ و تمدن و ویژگی انسان به لحاظ هستی شناسانه این بوده که انسان متفاوت از بشر، میتواند به یک معنا نیکوکار باشد.
- به نظر شما موانع تحقق یک جامعه خیرخواه چیست؟
جامعه خیرخواه، جامعهای است که در آن آزادیها گسترش پیدا میکند. در چنین جامعهای دانشگاه به محلی برای رشد و کشف استعدادها تبدیل میشود. نهادها و سازمانهای مدنی گسترش نموده و قوانین، مقررات و سازمان حقوق جامعه، امکان رشد نهادهای مدنی را فراهم میسازد. آموزش دموکراتیک و فعالیتهای داوطلبانه گسترش پیدا کرده و دانشآموزان میتوانند در سازمان و تشکلهای داوطلبانه عضویت داشته باشند. در جامعه کنونی امکان فعالیت مدنی به صورت گسترده و موثر وجود ندارد. نهادهای مدنی در دانشگاهها رشد نمیکنند. به جای آنها ایدئولوژی هست که در دانشگاهها رشد پیدا میکند. دانشگاه به محلی برای سرکوب انسانیت انسان تبدیل شده است. وضعیت مدرسه هم همینگونه است.
در دانشگاه ما اخلاق مدنی امکان رشد ندارد. اخلاق مدنی اخلاقی است که بر اساس آموزههای آن افراد یاد میگیرند که نه برای خوشامد نظام سیاسی یا ایدئولوژیک، بلکه برای فضیلتهای خودشان، برای تربیت خودشان و برای ارزشهایی که آزادانه انتخاب کردهاند، تلاش نموده و در بستر آن رشد پیدا کنند.
موانع خیرخواهی و نیکوکاری چیه، مهمترین این موانع جامعهای است که در آن حکومت استقلال نهادی را به رسمیت نشناسد. نهاد دانشگاه، نهاد آموزش، نهاد اقتصاد، نهاد قضایی در چنین جامعهای استقلال ندارند و همگی در خدمت ایدئولوژی و در خدمت حکومت قرار میگیرند. در چنین جامعهای تحقق نیکوکاری بسیار بسیار دشوار است. آزادی، برابری، مساوات و انسان ورزی در چینین جامعهای فضیلت نیست. در چنین ساختی، بروکراسی به مانعی برای فعالیت و رشد نهادهای مدنی تبدیل میشود.
رشد نیکوکاری در جامعهای ممکن است که در آن جامعه مدنی رشد پیدا کند. سازمانهای مردمی، فعالیتهای آزادانه نیز در جامعهای رشد پیدا میکنند که آزادی فضیلت اصلی و بنیادی جامعه باشد. در جامعهای که آزادی را با ولنگاری برابر میکنند. در جامعهای که حکومت تلاش میکند تا آزادی و زمینههای بروز آن را مسدود کند، طبعا تحقق جامعه مدنی و به تبع آن تحقق امر خیر و نیکوکاری با موانع سیستماتیک و رفتاری مواجه خواهد شد. چنین جامعهای بیش از نیکوکاری به نمایش نیکوکاری سوق پیدا میکند. حکومت در چنین شرایطی دائما از نیکوکاری و اخلاق صحبت میکند در حالی که همزمان تمام موانع لازم را برای مهار نیکوکاری ایجاد کرده اند. چنین حکومتی معتقد است نیکوکاری وقتی خوب است که همسو با ایدئولوژی رسمی باشد و در خدمت تولید ارزشهای متصور آن قرار بگیرد. در حالیکه نیکوکاری مدرن، نیکوکاریای است که مروج آزادی و برابری به مثابه ارزشهای جامعه باشد. در جامعهای که آزادی به یک فحش تبدیل میشود و ایدیولوژی رسمی پذیرای آن نیست. صحبت کردن از نیکوکاری فقط یک نمایش سیاسی است.
- با توجه به این مباحثی که فرمودید. مشخصا اگر به ویژگیهای مثبت و منفی فرهنگی و تارخی جامعه ایرانی در موضوع نیکوکاری اشاره کنید، به نظر راهگشا خواهد بود.
جامعه ایرانی یکی از با سابقهترین جوامع تاریخی جهان است و ما با تاریخ طولانی، تجربهها، زبانها، دینها، فرهنگها و شیوههای گوناگون فراوانی مواجه هستیم. به همین دلیل در جامعه ایران، رفتارها مبتنی بر یک سنت و مدنیت تاریخی شکل گرفته است. این چنین جامعهای با سوابق روشن و درخشانی در زمینه نیکوکاری و دیگرخواهی مواجه هستیم. همچنان که با نشانههایی از جنگ، غارتگری و سرکوب مواجه خواهیم بود.
دکتر علی اصغر مصلح، استاد فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی، در کتاب «با دیگری» که درباره تاریخ دیگرخواهی در ایران است، نشان میدهد که در تاریخ ایران، دورههایی وجود داشته که دیگرخواهی در آن رشد پیدا کرده است. همچنانچه با دورههایی در تاریخ ایران مواجه هستیم که این فرایند دچار افول شده است.
هم در اسلام، هم در زرتشت و هم در ادیان دیگری که در این سرزمین رشد پیدا کرده اند، آموزهها و اسطورههای دیگرخواهی، خیرخواهی و نیکوکاری و آداب و رسوم و سنن گوناگون برای چنین رفتارهایی رشد کرده، شکل گرفته و همچنان وجود دارد. به همین دلیل در تاریخ اجتماعی، مذهبی و سیاسی ایران با گنجینهای از سنتها، آداب، رسوم، باورها، مفاهیم، واژگان و رفتارهایی در زمینه دیگرخواهی و نیکوکاری مواجه هستیم. فرهنگ عامه، قومی و زبانی ما در همه انواع آن سرشار از مفاهیم ناب دیگرخواهی و نیکوکاری است.
در نقطه مقابل، همانطور که اشاره کردم ما تاریخ طولانی دیگرستیزی و به اصطلاح جنگ و غارت هم داریم. حال این پرسش مطرح است که کدام یک از این دو گونه از تاریخ باید مبنا و معیار قرار بگیرد. این انتخاب وابسته به سیستمی است که در هر دورهای جامعه را مدیریت میکند. همانگونه که اشاره کردم اگر جامعه مبتنی بر اشکال گوناگونی از غیریت سازی، ساخت اجتماعی مبتنی بر خودی و غیرخودی کردن افراد، شکاف میان نسلها، شکافهای جنسینی میان زن و مرد، تمدن غرب و شرق، شکاف ادیانی، قومیتی و نظایر آن باشد، در چنین وضعیتی فرهنگ پیشین مبتنی بر باورها و فضیلتهای نیکوکارانه سرکوب شده و دیگرستیزی مجال رشد پیدا کرده و در عمل جامعه به میدان منازعه تبدیل میشود. به جای آنکه به نیکوکاری و دیگرخواهی تشویق شوند. ما در جامعه کنونی با این پدیده مواجه هستیم که افرادی مورد توجه رسانه ها قرار میگیرند که بیش از سایر افراد جامعه شعارهای رادیکال احساسی میگویند. همانگونه که افرادی که مشی و منش سازگاری، همزیستی و بشردوستانه دارند، به عنوان سکولار و غربگرا طرد میشوند. پس ما در تاریخ خود هم نمونههای برجستهای از دیگرخواهی و نیکوکاری داریم و هم با سوابقی از دیگرستیزی مواجه هستیم.
بنابراین شرط اینکه بتوانیم از ظرفیتهای نیکوکارانه تاریخ و فرهنگ خودمان استفاده بکنیم، ادغام آن فرهنگ با فرهنگ جاری است. به نوعی باید به بازخوانی و بازتعریف مناسبی از آن فرهنگ تاریخی در جامعه معاصر دست پیدا کنیم و آن را در امتداد فرهنگ مدرن خود قرار بدهیم.
مشخصا اینکه نیکوکاری عرفی، نیکوکاری مدنی و نیکوکاری فردگرایانه به مثابه ارزش در سیاست فرهنگی و اجتماعی حاکم پذیرفته بشه و در عین حال تشویق و ترغیب بشه.
- برای تحقق چنین جامعهای چه راهبردهایی باید مورد توجه قرار بگیرد؟
اولین شرط این است که چشمانداز و گفتمان حاکم بر جامعه معطوف باشه به پذیرش ارزشهای مدرن، یعنی آزادی، برابری، انسانگرایی، مساوات، عقلانیت جدید و… این امر هم زمانی اتفاق میافتد که در سیاست فرهنگی، سیاست آموزشی، سیاست رفاهی و عمومی کشور این گفتمان شکل بگیرد. در حالی که من شاهد چنین وضعیتی نیستم. طبعا برای چنین وضعیتی نمیتوان راهبرهای فنی و علمی را مدنظر قرار داد. به جای آن باید به راهبردهای فرهنگی توجه داشته باشیم. باید توجه داشته باشیم که مسائل فرهنگی، راهکارهای فنی ندارند که با ابزارهای دستوری بتوان برای آنها نسخههای درمانی یا ترویجی صادر کرد. مسائل فرهنگی با کلیت جامعه طرف هستند و جامعه باید با کلیت خود اعم از نظام حاکمیتی و حکومتی با آن مواجه شود. بنابراین من هیچ راه حل جزئی و فنی برای گسترش نیکوکاری نمیدونیم. مگر آنکه چشمانداز ما در نظام فرهنگی، رسانه ای، اجتماعی و… معطوف ترویج گفتمان دیگرخواهی و عدم دیگرستیزی باشد.