- تاک
رد اولین تجارب مهندس «بهمن منصوری» در کار مشارکتی با مردم در زابل را در تمام فعالیتهای بعدی وی در مبارزه با فقر میتوان پیدا کرد. چه در مقام رییس ادارۀ آبیاری رودخانۀ هیرمند، چه در کسوت کارمند سازمان ملل متحد و چه بهعنوان مدیرعامل موسسۀ بینالمللی تاک. منصوری از بنیانگذاران «صندوق بینالمللی ایفاد» است و در پیشنهاد تشکیل این صندوق بهعنوان عضوی از هیئت ایرانی شرکتکننده نقشی به سزا داشته است. این صندوق در اولین اجلاس جهانی خواروبار در سال ۱۹۷۴ که ذخیرۀ گندم دنیا کاهشیافته و قحطی افریقا را فراگرفته بود، ایجاد شد. ایفاد صندوق بینالمللی برای توسعۀ کشاورزی است و برخلاف بانک جهانی همه کشورهای عضو، حق رأی مساوی در آن دارند.
منصوری در سفر به بیش از صد کشور دنیا تجارب گرانسنگ خود را غنا بخشید. او که خروج بسیاری از کشورهای آفریقایی از استعمار را دیده است، در اولین اجلاس کمک به این کشورها شرکت کرد و درسها آموخته است. منصوری از همین آموختهها اولین برنامۀ مخصوص کشاورزی برای آفریقا را نوشت. برنامهای که به شهرت جهانی رسید و پای او را به آمریکا باز کرد.
منصوری سالیان قبل از ارائۀ این طرح برای حل مسئلۀ طغیانهای فصلی رود هیرمند در زابل از مهارت ارتباط با مردم بومی و چارهجویی با آنان بهره جسته بود و در نهایت مشکل را با تکیۀ بر قوت بازوی مردم حل کرده بود. این تجربه چراغی در ذهن منصوری روشن کرد که از آن پس شاهکلید گشودن قفلهای مشکلات را در حضور مردم و توانایی تعامل با آنان میدانست. شکلی از این تجربه را در اجرای طرحهای تأمین مالی خرد میتوان دید. اجرای این طرح در بانک کشاورزی آغاز شد. در اتفاقی باورنکردنی بانک بدون دریافت وثیقه و بدون اخذ ضمانتهای رایج سیستم بانکداری ایران به متقاضیان وام میداد؛ اما چگونه؟
موسسۀ بینالمللی تاک با مدیریت بهمن منصوری بر توسعۀ طرحهای مبتنی بر «تأمین مالی خرد» تمرکز میکند. «تاک» سرواژهای است متشکل از کلمات «توانمندسازی، اشتغال و کارآفرینی». تسهیلگران موسسه که بیشتر یا جواناند یا از جوانی با منصوری همکاری داشتهاند، شروع به سازماندهی گروههای خودیار در روستاهای درگیر معضل فقر میکنند. پساندازهای گروههای خودیار نقطۀ ثقل فعالیت اعضاست و نقشی کلیدی در آغاز و تداوم فعالیتها دارد. با پساندازهای اندک اعضای گروههای خودیار صندوق تشکیل میشود و افراد به هم وام میدهند. در این فرایند اعضا هم فعالیت مالی را تمرین میکنند و هم اعتماد به یکدیگر را. تسهیلگران موسسه آموزشهای مالی را ارائه میدهند و کمکم اعضا را به بانک بزرگتر یعنی بانک کشاورزی پیوند میدهند تا وامهای بزرگتر دریافت کنند. این طرح با نام «بانکداری پیوندی» بر اساس مدل پیاده شده در هندوستان، بعد از بومی شدن در ایران اجرا شده است. بانکداری پیوندی؛ یعنی پیوند مالی بین بانکی رسمی یا موسسۀ مالی رسمی با نهادی غیررسمی.
کار همیشه بدون مشکل پیش نمیرود. دراثنای انجام طرح اتفاقی افتاد و اعتبارات بانک کاهش یافت و این فرصتی برای سازمان بهزیستی به وجود آورد تا هزینۀ ظرفیتسازی و آموزش گروههای مردمی را تقبل کند. مثلثی شکل گرفت که یک ضلع آن بانک کشاورزی، ضلع دومش سازمان بهزیستی و ضلع سوم موسسۀ تاک بود. با اجرای این طرح تاکنون ۴۵ هزار نفر در قالب گروههای خودیار در روستاهای ایران بانکداری را تمرین کردهاند و دفتر حسابرسی و ترازنامۀ مالی دارند. نکتۀ جالب توجه این است که نزدیک به ۱۰۰ درصد وامهای دریافتی از سوی اعضای گروههای خودیار بازپرداخت شده است.
طرح تأمین مالی خرد از ۱۳۸۱ آغاز شده است و چشمانداز تاک رساندن اعضای گروههای خودیار از ۴۵ هزار نفر به ۴۵۰ هزار نفر است. ۴۵۰ هزار نفری که برای حل معضل فقر از داشتههای خودشان شروع کنند و با همافزایی و اعتمادسازی و دریافت آموزشهای هدفمند بتوانند بر غول فقر چیره شوند.
- گلباف
گلباف که قدیمیترها به آن گوک هم میگفتند گرچه منطقهای است در شمال کرمان و مرز کویر، سرسبز است و مستعد کشاورزی. گلباف نیز مانند بسیاری از شهرهای ایران ثروتی نهفته در آبوخاک و مردمش دارد که این روزها به دنبال کشف این گنج پنهان است. در جستوجوی خاطرۀ خوش سالهای رونق ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵، گلباف امروز دستبهکار شده است تا با همیاری مردمش، آینههای دق محرومیت سالهای اخیر را از خانمانش دور کند. گلباف میخواهد خاطرۀ پررنج زلزلۀ سال ۶۰ را به تاریخ بسپارد، زلزلهای که جان بسیاری از اهالی را ستاند و از رونق گلباف ردی کمرنگ باقی گذارد.
گلباف این روزها با همیاری مردمانش در مسیر توسعه قرار گرفته است، حتی رییس بانک قرضالحسنه رسالت که تأمین مالی این حرکت را برعهده دارد، زادۀ همانجاست. او که شغل خانوادگیاش قالیبافی است از سالهایی که قالیِ گلباف را بیدِ زلزله و موریانۀ فرشهای ماشینی نزده بود، تجربههایی دارد که آنها را با گروه محققان پژوهشکده سیاستگذاری دانشگاه شریف در میان گذاشته است.
اهالی داوطلب گلباف، محققان پژوهشکده سیاستگذاری دانشگاه شریف، بانک قرضالحسنه رسالت و سازمان مردمنهاد حامیان فرهنگ قرضالحسنه، دست در دست هم در حال خلق تجربهای از کار گروهی هستند. هیچ کاری در شبکه کارآفرینی اجتماعی «رسالت» بدون پژوهش انجام نمیشود. این گروه برای رفع فقر از گلباف راهحلهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت را در نظر گرفتهاند. خط مقدم برنامههای عملیاتی ضد فقر در گلباف هستههای کار و زندگی هستند که ذیل «خانۀ توسعه» شکل گرفتهاند. هرکدام از هستههای «کار و زندگی» گلباف پنج کانون دارند که بر اساس قابلیتهای شهر گلباف طراحی شدهاند: ۱. کانون نان و شیرینی؛ ۲. کانون مصنوعات چرمی و تبلیغاتی؛ ۳. کانون صنایع الکترونیک؛ ۴. کانون فرش؛ ۵. کانون گیاهان داروئی و سبزیجات.
چرخۀ مبارزه با فقر در گلباف اینگونه کار میکند: «ابتدا کانونهای همیاری اجتماعی با مشارکت خود اهالی تشکیل میشود. کانونهای همیاری از سوی اجزای شبکه کارآفرینی اجتماعی حمایت میشوند تا به بلوغ برسند. انجمن «حامیان فرهنگ قرضالحسنه» برای کانونهای همیاری ساختارسازی میکند. دانشگاه حمایت علمی و آموزشی انجام میدهد. بانک قرضالحسنه رسالت تأمین مالی را به عهده دارد و گروههای دیگر اعتبارسنجی جهت گرفتن وام را انجام میدهند.»
برنامههای چرخه کارآفرینی اجتماعی گلباف از آموزش شروع میشود، با تولید محصول عملیاتی میشود، با بازاریابی ادامه پیدا میکند، به تولید ثروت میرسد و با بازگشت سرمایه به چرخه تولید تداوم مییابد. حلقۀ اتصال بخشهای مختلف این چرخه نیز چیزی نیست جز پژوهش. پژوهشی که اگر نباشد انگار که بخواهی چشمبسته راه بروی!
برنامهریزان شبکۀ کارآفرینی اجتماعی در گلباف خوب میدانند که سرمایۀ اصلی هر اجتماعی کودکان آن هستند؛ بنابراین با طراحی کتابهای کودکانه و همراهی مادران، باورهای جدیدی از گلباف را در ذهن کودکان نقش میکنند: باورهایی از جنس تعلق و پیشرفت.
- سبد فکر
نامش خرمآباد بود؛ ولی از خرمی و آبادانی در آن خبری نبود. نه زمین کشاورزی داشت و نه آب. اهالی فقیر بودند و بیکار. در آن نقطۀ دورافتاده از خراسان جنوبی، روستاییهای عشایری خرمآباد، خواب آبادی و آبادانی میدیدند. خوابی که جز به همت خودشان تعبیر نمیشد. این آرزو اما به طول نکشید و با حضور «حاج اکبر کساء»، به واقعیت بدل شد. بنیاد خیریۀ امام علی (ع)، به مدیریت حاج اکبر، خیررسانی را از مردم و با مردم معنا کرد. این بنیاد برخلاف بسیاری از خیریهها، بهجای «سبد کالا» در مناطق محروم «سبد فکر» توزیع کرد و با حفظ عزتنفس اهالی و همفکری با آنان برای حل مشکلات، راهحل پایدار یافت.
حل معضل بیکاری مردم این منطقه خیلی پیچیده نبود. یکی با چند مرغ و خروس، دیگری با چند گوسفند و آنیکی با دار قالی برای بافت گلیم-فرش صاحبکار میشدند. اینجا بود که کمکم با راهاندازی صندوق قرضالحسنه و اعطای وامهای کوچک، کسبوکارهای کوچک به راه افتاد. بذری که حاج اکبر و اهالی با مشارکت هم در دل زمین بهظاهر بایر روستا کاشتند، بهزودی به ثمر نشست و روستا بار دیگر روی خرمی را دید.
حاج اکبر به تجربه دریافته بود که شیوۀ کمکرسانی معمول در شهرها، نهتنها بازدهی چندانی ندارد، بلکه خود جاذبهای ایجاد میکند برای مهاجرت به شهر، با این فکر که: «بالاخره در شهر کسانی پیدا میشوند که به فقرا کمک کنند!». حاج اکبر اما راه فقرزدائی را در تشکیل «اتاق فکر» از مردمان بومی مناطق محروم میدانست. او توانست بهتدریج دامنۀ عمل بنیاد را از روستا به شهر و از شهر به منطقه توسعه دهد. در همه حال از اهالی خواست که هرکدام سهمی در «سبد فکر» محل زندگی خود داشته باشند و بدانند که تنها خودشاناند که میتوانند فقر را از چهرۀ منطقۀ خود بزدایند. حاج اکبر بر این باور بود که میتوان با صرف هزینهای اندک روستایی را در روستا نگه داشت و جلوی هزینههای مضاعف مهاجرت وی به شهر را گرفت. روستایی اگر در شهر نتواند شغلی دستوپا کند میشود متکدی و سربار جامعه.
تجربۀ آبادانی روستای خرمآباد به دست اهالی و با تسهیلگری بنیاد خیریۀ امام علی (ع) انگیزهای شد برای حضور بنیاد در روستای چاه عباس. این روستا بر خلاف خرمآباد آب داشت و همین باعث شد که در بدو امر سپاه پاسداران چند حلقه چاه در آن ایجاد کند. کمکم زمینها به زیر کشت رفتند. باغات پسته در روستا ایجاد شد و تجربۀ خرمآباد بار دیگر تکرار شد.
حاج اکبر کساء روزی در لباس رزم مشغول دفاع بود و امروز میدان مبارزه را در فقرزدائی میبیند. او که ۸ سال پای ثابت جنگ بود، یاد گرفت با وجود کمبودها چگونه میتوان همچنان به پیش راند. شاید رمز پایمردی حاج اکبر در این عرصه را بتوان در شبی برفی جست که در کولاک کردستان گیر افتاد و در راز و نیاز آن لحظات جانفرسا از خداوند خواست سه شهوت را از او بگیرد تا بهتر به خلق خدمت کند: «شهوت تن، قدرت و ثروت». بهراستی که خدمت ماندگار به خلق خدا جانی صیقلیافته میطلبد و قلبی مملو از مهر خدا و بندگانش.
- کوچک زیباست
میراث انقلاب سفید سال ۱۳۴۱ روستاهای خالی از سکنهای شد که دیگر کشاورزی در آنها رونق نداشت و جریان ارسال محصول از روستا به شهر قطع شد. روستایی از روستا رانده شد به حاشیۀ شهرهای بزرگ و بهجای شغل آباواجدادی خود، سر از مشاغل خدماتی درآورد. هویت خود را گم کرد و شد جزئی از آنچه به آن «آسیب اجتماعی» میگویند. روستاهای سرسبز تبدیل به انبار زبالهها شدند و جز چند پیرزن و پیرمردِ ناچار، کسی در روستاها ساکن نبود. «رشتخوار»، «رزمگاه» و «مزده» روستاهایی در خراسان رضوی نیز از این دست روستاها بودند که امروز جریان مهاجرت معکوس در آنها شکل گرفته است؛ ولی نه با بخشنامه و دستورالعملهای حکومتی، بلکه به همت جوانان همان روستاها.
«ناصر صاحبی» که سالها تجربۀ کار جهادی در جهاد سازندگی را در کارنامۀ خود دارد، مبارزه با دشمن داخلی یعنی «فقر» را پیشه خود قرار داد. ناصر صاحبی به دنبال تحقق معنای نامش در دل سکونتگاه ایل قشقایی بود. او با دل دریافته بود که ناصر یعنی «یاریدهنده» و عزمش را جزم کرد برای یاریرسانی به روستانشینان: «گاه با احداث کتابخانه و گاه با آموزش و تسهیلگری برای ایجاد اشتغال در روستا». صاحبی چراغی به دست جوان روستایی داد از جنس آگاهی، چراغی که بر تاریکخانههای استعدادهای فراموششدۀ روستاییان پرتو افکند و کمکم نور تابندهاش راه برگشت مهاجران به سرزمین مادری را روشن کرد.
از سال ۱۳۸۰ که «باشگاه کشاورزان جوان» به همت صاحبی تأسیس شد، روستاهای زیادی ایدۀ فقرزدائی و مهاجرت معکوس را آزمودهاند. در باشگاه اعضا مطالبهگری را میآموزند و تمرین میکنند و میدانند از مسئولان محلی چه بخواهند و چگونه بخواهند. در روستاهایی که باشگاه کشاورزان جوان در آن فعال است، صندوقهای کوچک اعتباری با ارقام خرد ایجاد و مقدمات حرکت روستاییان برای غلبه بر معضل فقر فراهم میشود.
باشگاهیها روستا را کشور خود میدانند. وطنی که جز به دست خودشان روی آبادانی را نخواهد دید. آنها درک کردهاند که تا مسئولیت اجتماع کوچک خود را بر عهده نگیرند، هیچ دستی از بیرون برایشان معجزه نخواهد کرد. آنها با راهنماییهای صاحبی بینش خود نسبت به روستا را تغییر دادهاند. در نگاه جوانان باشگاه روستا تنها یک مکان نیست، فرهنگ هم هست. فرهنگی که میگوید تا سبک زندگی روستایی احیا نشود و روستانشینی ارزش ذاتی خود را بازنیابد، مهاجرت معکوس هم رخ نمیدهد.
برنامههای باشگاه کشاورزان جوان نگاه ناقص و صرفاً عمرانی طرحهای توسعهای دولتی را اصلاح میکند و عمران و آبادانی را جدا از توجه به فرهنگ بومی بیاثر میداند. جوانان فعال باشگاه برای روستاهایشان «سند چشمانداز» مینویسند و در نشستهای دورهای خود گامهای رسیدن به چشمانداز را مرور میکنند. آموزههای صاحبی که آنها را بیشتر، منبعث از قرآن کریم میداند در دل جوانان روستا اثر میکند و اینگونه است که شاید بهظاهر هیچجا نامی از ناصر صاحبی نباشد؛ اما حضورش مثل هوایی است که هست و زندگی میبخشد؛ مثل همان روزهایی که صاحبی تازه معنای نامش را دانسته بود و هرچه داشت برای رفع فقر اهدا میکرد.